بعله اتفاقا بعضی وقتا بعضی موضوعات علاقه خاصی به کتگوری های دیگه پیدا میکنن
اما همینطور که میبینین این موضوع خاص همچین بی ربط به سینما هم نیست بالاخره خطر و درد در سینمای امروز کم حظور به هم نمیرسونن... ولی خوب ما هم چار خط الکی سیاه میکنیم که ادای این نقد فیلمها رو در بیاریم ببینیم چی چند وقته ...
یک آدم مهمی یک روزی در فرازی از افاضاتش گفته بیله دیگ بیله چغندر
به قول نارابراهیمی درکتاب باردیگرشهری که دوست می داشتم:
اینک انتظار فرسایش زندگی ست.باران فروخواهدریخت.باران شب وروز فروخواهدریخت وتو هرگز به انتظارت کلامی نخواهی داشت که بگویی.زمین هاگل خوهندشد وتودرقلب یک انتظارخواهی پوسید.
(اگه جملات رودرست یادم نبودازشماونویسنده پوزش می طلبم(ولی تاحدودی به حافظم ایمان دارم))
چقدر روزگارى من به این کتاب علاقه داشتم و چقدر هزار ساله که ندیدمش...
من اون جوونی هام که اهل شعروادبیات بودم سه تاازکتابای ابراهیمی روداشتم: باردیگرشهری که دوست می داشتم ۴۰نامه کوتاه به همسرم خوب هاکمی پایین ترزندگی می کنند
می تونین پی دی افشودانلودکنین. اگه خواستین می تونم ته اعماق کامپوتروبگردم پیداشون کنم(دوسالی میشه سراغ این مدل چیزانرفتم) .بهتون ایمیلشم کنم.
کشیدم تاونجا به افسردگی هم رسیدم ولی وقتی اون اتفاقی که ازش میترسیدم افتاد راحتتر تحملش کردم... چقد افکار در هم بر همتو میفهمم ! تا جایی که عصبیم میکنه !شاید یاد افکار در هم بر هم خودم میوفتم که میخوام ازشون فرار کنم
شاخکای آدما همیشه با فرکانس شبیه خودشون روزنانس میکنه. اگه خیلی شبیه باشه اونقدر تشدید میشه که عصبی هم میشن...
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
بعله اتفاقا بعضی وقتا بعضی موضوعات علاقه خاصی به کتگوری های دیگه پیدا میکنن
اما همینطور که میبینین این موضوع خاص همچین بی ربط به سینما هم نیست بالاخره خطر و درد در سینمای امروز کم حظور به هم نمیرسونن... ولی خوب ما هم چار خط الکی سیاه میکنیم که ادای این نقد فیلمها رو در بیاریم ببینیم چی چند وقته ...
یک آدم مهمی یک روزی در فرازی از افاضاتش گفته بیله دیگ بیله چغندر
به قول نارابراهیمی درکتاب باردیگرشهری که دوست می داشتم:
اینک انتظار فرسایش زندگی ست.باران فروخواهدریخت.باران شب وروز فروخواهدریخت وتو هرگز به انتظارت کلامی نخواهی داشت که بگویی.زمین هاگل خوهندشد وتودرقلب یک انتظارخواهی پوسید.
(اگه جملات رودرست یادم نبودازشماونویسنده پوزش می طلبم(ولی تاحدودی به حافظم ایمان دارم))
چقدر روزگارى من به این کتاب علاقه داشتم و چقدر هزار ساله که ندیدمش...
من هم میدونم چرا...
معلومه! اول تو فهمیدى بعدش من...
من اون جوونی هام که اهل شعروادبیات بودم سه تاازکتابای ابراهیمی روداشتم:
باردیگرشهری که دوست می داشتم
۴۰نامه کوتاه به همسرم
خوب هاکمی پایین ترزندگی می کنند
می تونین پی دی افشودانلودکنین.
اگه خواستین می تونم ته اعماق کامپوتروبگردم پیداشون کنم(دوسالی میشه سراغ این مدل چیزانرفتم) .بهتون ایمیلشم کنم.
متشکرم. اگه توی نت هست پیداش میکنم.
آره هست.حتما بوده که دانلودکرده بودم......
کلا قشنگیه انتظار به همینه
:)
صحیح می فرمائید ولو در کتگوری بی ربط!
:)
کشیدم تاونجا به افسردگی هم رسیدم ولی وقتی اون اتفاقی که ازش میترسیدم افتاد راحتتر تحملش کردم...
چقد افکار در هم بر همتو میفهمم ! تا جایی که عصبیم میکنه !شاید یاد افکار در هم بر هم خودم میوفتم که میخوام ازشون فرار کنم
شاخکای آدما همیشه با فرکانس شبیه خودشون روزنانس میکنه. اگه خیلی شبیه باشه اونقدر تشدید میشه که عصبی هم میشن...