بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

فرمایشات خطیر


انتظار درد از اتفاق درد دردناکتره، انتظار خطر از حضور خطر خطرناکتر.



منم می‌دونم چرا.



پ.نون: بعله هیچ ربطی به سینما نداره هرکارش کردم راضی نشد بشینه توی یه کتگوری دیگه...




نظرات 8 + ارسال نظر
مادر بچا 14 خرداد 1390 ساعت 08:21 ب.ظ http://maleke.blogsky.com/

بعله اتفاقا بعضی وقتا بعضی موضوعات علاقه خاصی به کتگوری های دیگه پیدا میکنن

اما همینطور که میبینین این موضوع خاص همچین بی ربط به سینما هم نیست بالاخره خطر و درد در سینمای امروز کم حظور به هم نمیرسونن... ولی خوب ما هم چار خط الکی سیاه میکنیم که ادای این نقد فیلمها رو در بیاریم ببینیم چی چند وقته ...

یک آدم مهمی یک روزی در فرازی از افاضاتش گفته بیله‌ دیگ بیله چغندر

یه نفر 14 خرداد 1390 ساعت 08:48 ب.ظ

به قول نارابراهیمی درکتاب باردیگرشهری که دوست می داشتم:

اینک انتظار فرسایش زندگی ست.باران فروخواهدریخت.باران شب وروز فروخواهدریخت وتو هرگز به انتظارت کلامی نخواهی داشت که بگویی.زمین هاگل خوهندشد وتودرقلب یک انتظارخواهی پوسید.

(اگه جملات رودرست یادم نبودازشماونویسنده پوزش می طلبم(ولی تاحدودی به حافظم ایمان دارم))

چقدر روزگارى من به این کتاب علاقه داشتم و چقدر هزار ساله که ندیدمش...

تو 14 خرداد 1390 ساعت 10:00 ب.ظ http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

من هم میدونم چرا...

معلومه! اول تو فهمیدى بعدش من...

یه نفر 15 خرداد 1390 ساعت 10:11 ق.ظ

من اون جوونی هام که اهل شعروادبیات بودم سه تاازکتابای ابراهیمی روداشتم:
باردیگرشهری که دوست می داشتم
۴۰نامه کوتاه به همسرم
خوب هاکمی پایین ترزندگی می کنند

می تونین پی دی افشودانلودکنین.
اگه خواستین می تونم ته اعماق کامپوتروبگردم پیداشون کنم(دوسالی میشه سراغ این مدل چیزانرفتم) .بهتون ایمیلشم کنم.

متشکرم. اگه توی نت هست پیداش می‌کنم.

یه نفر 15 خرداد 1390 ساعت 10:53 ق.ظ

آره هست.حتما بوده که دانلودکرده بودم......

قزن قلفی 15 خرداد 1390 ساعت 12:18 ب.ظ http://afandook.persianblog.ir

کلا قشنگیه انتظار به همینه

:)

ب.ا 15 خرداد 1390 ساعت 05:32 ب.ظ

صحیح می فرمائید ولو در کتگوری بی ربط!

:)

ماه 15 خرداد 1390 ساعت 06:20 ب.ظ

کشیدم تاونجا به افسردگی هم رسیدم ولی وقتی اون اتفاقی که ازش میترسیدم افتاد راحتتر تحملش کردم...
چقد افکار در هم بر همتو میفهمم ! تا جایی که عصبیم میکنه !شاید یاد افکار در هم بر هم خودم میوفتم که میخوام ازشون فرار کنم

شاخکای آدما همیشه با فرکانس شبیه خودشون روزنانس می‌کنه. اگه خیلی شبیه باشه اونقدر تشدید می‌شه که عصبی هم می‌شن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد