نگرانم
گرگ رفته با یه یادداشت کوچیک.
"تا وقتی خبری ازم نگرفتی اتاقمو به گرگ دیگهای نده. شاید برگشتم. گرگ"
آخه من تو این دورهی وانفسای بیگرگی گرگ دیگه از کجا بیارم اتاق اینو واگذار کنم؟
سیمکارتشم گذاشته توی پاکت کنار یادداشت. احتمالا باز دچار دوگرگگی شده. نمیدونم.
فقط اومدم بگم نگرانش نباش، ازش خبر دارم، سالمه.
از طرف من گازش بگیر بگو خیلی بیمعرفتی!!!
سلام
خوب چراکاری کردین که گرگ کارش به این جابکشه بعدش بیاین بگین:دل نگرونم/برای هم زبونم.........؟؟؟
نگران نباشین
رفته استراحت کنه.حالش بهترشه خودش برمی گرده.
من مطمئنم.
گرگ مهربونیه.حالا غروروخوددرگیری داره یه وقتایی.ولی گرگ خیلی خوبیه.مگه نه؟
بهتر از خیلی آدما.
بی ربط نوشت:
دیروز توفیس بوک یکی تواستتوسش نوشته بود:
گوسفندبودیم.ازبس خرحسابمون کردن گرگ شدیم...
صحبت گرگ شدیادش افتادم......
چه نکتهی بوداری :) شاید گرگ هم از همین گوشههای آدمها غصهش میشه گوشهگیر میشه.
آدما تقصیریم ندارن، گرگ فرهیختهی فرهنگی ندیدن :)
چند تا از این گرگایی که گفتی سراغ نداری ؟...
ای وای یادم رفت ... کفته بودی یه گرگ دیگه از کجا پیدا کنم ؟؟!!!
دلم یه گرگ مهربون خواست ...
گرگ برمیگرده، توى جنگل خودشون که اسپرسو با شکلات تلخ پیدا نمیشه.
گرگت خسته شده...بزار یه مدت تنها باشه...
گرگ من که نبود هم خونه ایم بود میاد حالا.
گرگه دیگه،گرگا که مثل آدما نیستن که بگن تو خونه ات اینجاست زندگیت اینجاست باید اینجا یمونی و بسازی!اگه حوصلش سر رفت میره هیچ اجباری نداره تحمل کنه!
بعضی وقتا به گرگا حسودیم میشه،البته به گرگای فرهیخته مثل گرگ تو
بیخود کرده حوصله ش سر بره :) همه چى حاضر و آماده، شب رون گوسفند سس و نمک فلفل زده تو بشقاب جلوش، رختخوابشو براش پهن و جمع میکنن هیشکیم با تفنگ دنبالش نمیندازه خوشبختترین گرگ دنیاست اونوقت خوشى زده زیر دلش رفته به جستجوى خویشتن خویش! شرط میبندم الآن کنار یه چشمه کمرکش کوه داره مدیتیشن میکنه! چار روز دیگه هم بى سر و صدا میاد میره تو اتاقش :)
خوب توکه اینقذه مطمئنی که چار روز دیگه میره تو اتاقش پس واسه چی تو برد وبلاگت اعلامیه زدی؟
توام خیلی کم صبریا! بیچاره گرگ ... حق داره از دست تو دوگرگانگی(دوگرگگی؟؟!) بگیره!همین بود دیگه؟:)
مگه زندگی فقط رون بره نمک زدست؟؟ عجبببببب!
واقعا اگه گرگ آدم بره آدم چکار میکنه؟
1- جشن میگیره؟
2- هاتداگفروشیشو میبنده؟
3- شونههاشو میندازه بالا و زمزمه میکنه "بیلیاقت" ؟
4- نصفه شبا آویزون میشه به آنتن برج میلاد و زوزه میکشه "بیااااا" ؟
5- تو وبلاگش غرغر میکنه؟
6- با غواص کلکل میکنه؟
7- دم در خونهش تله خرسی کار میذاره؟
8- یه رمان مینویسه به اسم "گرگ پیر دوگرگه" ؟
9- دلش براش تنگ میشه؟
10- هیچکدام!
7-8-9 اول دم در خونه اش تله خرسی کار میذاره برای اینکه اگه لو بره گرگ رفته انواع و اقسام شغالها و روباهها و سگهای زرد رنگ یورش میارن به خونه اش ...
بعد از روی دلتنگی یه رمان مینویسه به اسم گرگ پیر دو گرگه ...
سلام میم بها!
عجب باغ وحشی بشه اینجا! کاش قضیه لو نره اگه نه باید اسنایپر سر دیوارا کار بذارم :)
دیشب دیدمش، خوابیده بود رو زمین داشت آسمون رو نگاه میکرد؛ بهش گفتم "نمیخوای برگردی خونه؟"
یه نگاه عاقل اندر سفیهی بهم کرد، چند لحظه سکوت، بعدش گفت:"اگه تموم شد میتونی بری!"؛
شانس آوردم کسی اونجا نبود؛ فکر کردم ازت شنیدم که گرگ خیلی دلرحمه، حالا شاید هم نشنیده بودم، هیچی اومدم احساساتش رو تحریک کنم، گفتم: "آخه پ.نون"، حرفم رو برید و گفت:"ببین من و پ.نون از بچگی با هم بودیم! عادت داریم به این روزا، تو نمیخواد برا ما غصه بخوری!". غریبه که نیستی، بدجور خورد تو ذوقم، نمیشد هم که به روش بیارم که خورده تو ذوقم، گفتم: "خب چیزی نمیخوای؟"، گفت: "چرا! برو یه فنجون قهوه بگیر بیار"، همچینی غرور تو چشماش بهم اجازه نداد چیزی بگم، رفتم یه فنجون قهوه تلخ ِ تلخ براش آوردم، گذاشتم کنارش، گفت:"به دل نگیر! بعضی وقتا لازمه به چیزی جز خودت فکر نکنی؛ راستی پ.نون رو هم دیدی بگو شیشههای اتاق منو پاک کنه، برگشتم میخوام دنیا رو جور دیگه ببینم، الان هم مرحمتت زیاد!". یه سری تکون دادم و ازش جدا شدم، خودمونیم، گرگ باحالیه.
چه خوب. مرسی از خبر خوبت :)
:))))
چقذه انتخاب!!!! (سوت گرگی یا همان :Wolf whisteling خودمان!)
انتخابات من به شرح ذیل است:
1- با پ.نون کل کل توپی می کنم!
2- نصفه شبا آویزون میشم به آنتن برج میلاد و زوزه میکشم "اَاَاَاَاَوووووو....بیااااا"
3-دم خونم گوشت راستة اسب آبی بالغ شدة نمک سود شده میذارم(با کمی سس خردل و پیه خودش سرخش کردم!!)
4- به ریش پ.نون می خندم:))
5- میرم واسه خودم کروکودیل تربیت شده با یک دندون خراب میارم میندازم تو وان حمومم!
6- مغازه تاکسی درمی راه میندازم تا از دور که زیر نظرم داره و حسابی عصبانی شده بیاد سراغم تا یه بحث فلسفی مشتی راجع به کشتار دسته جمعی گرگان یهود... (ببخشید از دهنم پرید!) جنگل راه بندازیم و بعد اسپرسو بزنیم تو رگ!
7- :))))))))))
8- دست آخرم اگه نیومد یه 10 سال دیگه شاید دلم واسش تنگ شد و شروع کردم به نامه فدایت شوم نوشتن!!
معلومه که خیلی دلت براش تنگ میشه چقد کارا میکنی!! بخصوص گزینهی 7 که خودش مقولهایست علیحده ! :)
شاید هر چند وقت یکبار غریزه گرگانگیش عود میکنه برای اینکه تورو لت وپار نکنه میزنه به کوه و بیابون اخه به قول خودت از بس که فرهیخته است!!
احیانا از اون مدل گرگینه های هری پاتری نیست؟
من یه بار دیگه هم این متن و تایپ کرده بودم یا نیومد یا دلت نخواست تایید کنی!منم کم رو !دوباره نشستم با حوصله از اول تایپ کردم
نه دوست من چرا نباید تأیید کنم؟ تازه اگه به هر دلیل کامنتیو تأیید نکنم به صاحبش اطلاع میدم.
گرگینه :) هیچ بعید نیست! نیمهی ماه هم نزدیکه شاید یه گوشه خلوت کرده ماه از نیمه بگذره بعد برگرده!!
غریزهست دیگه بعضیا دست خودشون نیست. خونآشامها هم بوی خون دیوونهشون میکنه.
بد نیستا! اگه با یه خونآشام همخونه بودم هیجان خاص خودشو داشت :) اگر تا الآن خودمم خونآشام نشده بودم!
وقتی که کامنتو فرستادی بهت اعلام کرد که ارسال شد؟ خیلی عجیبه. بعضیای دیگه هم این حرفو میزنن. چی بگم به من که نرسیده.
نه بابا خدا نکنه همخونه خون اشام بشی:)
شاید قبل از اعلام ارسال پیام من لپ تاپ رو بستم.همچین کارایی میکنم گاهی وقتا!
چرا؟ مگه روز اول که با گرگ همخونه شدم آسون بود؟ خدا میدونه تا چند ماه در اتاقمو وقت خواب قفل میکردم :)