بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

خر


اگر کسی از شماها حال پ.نون را پرسید بگوئید خوب است. خوب، فعال و راضی.


                            اما بین خودمان بماند. شما که غریبه نیستید. خسته‌است و خدا ناراضی.



نظرات 14 + ارسال نظر
میم ب 16 تیر 1390 ساعت 10:02 ق.ظ

دور از جون شما

نه چندان

غواص کاشف! 16 تیر 1390 ساعت 11:29 ق.ظ http://sakooye-shirjeh.blogsky.com


ییهو زدی به سیم آخر!
آخه بنده خدا غیر ما کی از ما حال تو رو میپرسه؟؟!!
مگه اینکه اقوام هم تو وبت در تردد باشن!:)

به! تو دیگه چرا ساراجان؟ تمام گورخراى صحراى کالاهارى، کندراى آند، کوسه هاى دریاى سرخ، گرگهاى یونان اینا همه هیچین؟ نگو!!

ابراهیمی 16 تیر 1390 ساعت 11:40 ق.ظ

اون کسی که از زندگیش راضیه اسمشو بلدین؟؟؟؟

اگه پیدا کردم خبر میدم :)
اشکال ما اینه که اون چیزاییو که داریم حق مسلم خودمون میدونیم و اون چیزاییو که نداریم!!!
در نتیجه از داراییامون لذت نمیبریم و حسرت نداشته هامونو داریم. همین براى خوشبخت نبودن کافى نیست؟

غواص کاشف! 16 تیر 1390 ساعت 03:27 ب.ظ http://sakooye-shirjeh.blogsky.com


نکنه میخوای بگی همه اینا از من حالتو می پرسن؟؟!!!!! کی گفته؟؟؟

من با خیلیاشون رفیقم ! از اونجاها که می‌گذری یهو دیدی یکیشون حال منو پرسید! کی به کیه؟ :)

وکیل الرعایا 16 تیر 1390 ساعت 03:54 ب.ظ http://razeman.blogsky.com

یه کاری بهت بگم بکنی میکنی؟

چه جور کاری؟ پول توش هس؟ :)

ماه 16 تیر 1390 ساعت 05:51 ب.ظ

عجب!!!!!!خوشبختم از اشناییتون! ایکون دست دادن

اِه شما بودین؟ ببخشید به جا نیاورده بودم! آیکون بفرماید چاى :)

comix 16 تیر 1390 ساعت 06:41 ب.ظ http://reminders.blogsky.com/

"خر"یتش کجا بود؟؟

یه مثله :) اگه شنیده باشى.

یه نفر 16 تیر 1390 ساعت 07:59 ب.ظ

سلام
تو کتاب کمک‌های اولیه مون نوشته بود: سوختگی درجه یک کمی دردناک است، سوختگی درجه دو عمیق تر و بسیار دردناک بوده، اما در سوختگی درجه سه تمام لایه‌ها می‌سوزند و از بین می‌روند، در نتیجه مصدوم درد چندانی احساس نمی‌کند…

چراکاری می کنیم که باتظاهربه خوب بودن های الکی به سوختگی درجه سه برسیم؟

شاید براى اینکه درد چندانى حس نکنیم :)
اما خارج از مزاح ، یک راه براى بهتر شدن ، تظاهر به خوب بودنه. کسى که حالش خوب نیست اگه به پنج نفر بگه بدم بدحالم مریضم افسرده ام ، هر طورش نباشه میشه علاوه بر طورهایى که ابتداءاً بوده.
اما نباید به قول تو دردهاى واقعى رو بیخیال شد اگه نه سوختگیش درجه سه میشه.

comix 17 تیر 1390 ساعت 10:03 ق.ظ http://reminders.blogsky.com/

در نتیجه از داراییامون لذت نمیبریم و حسرت نداشته هامونو داریم. همین براى خوشبخت نبودن کافى نیست؟

خب سعی کن اینجوری نباشه ! برای نداشته هات تلاش کن، اگر هم تلاش میکنی که همین تلاش میشه بخشی از خوشبختی..
من احساس خوشبختی می کنم ، درسته خیلی چیزا هست که میخوام، خیلی چیزای دیگه هست که دلم میخواست اینجوری که الان بود نبود! ولی با وجود همه اینا احساس خوشبختی میکنم. خسته و ناراضی هم هستم ولی بازم میتونم بگم خوشبختم . چون "داشته هام" کافیه برای احساس خوشبخت بودن. فکر کردن زیادی به نداشته هام این حس خوشبختی رو کم میکنه... برای همین سعی میکنم به داشته هام بیشتر فکر کنم و لذت ببرم.
تو هم خوشبختی فقط الان dose خستگی زده بالا داری اینا رو میگی.. :)

چه خوب، قدر حس و حال الآنتو بدون واقعاً آدم تا بچه هست با یه اسباب بازى یا پارک اغنا میشه بزرگتر که شد یه کم بیشتر، تا جوونه دانشگاه میره سرخوش و آسونه هرچى که بیشتر درگیر زندگى جدى میشه استعدادش براى درگیرى ذهنى بیشتر میشه. اینهاییو که من میگم فکر میکنم مبتلا به اکثر مردمه اما نه به این وضوح و پوست کندگى، هیچکس رو میشناسى روزا بگه چقدر خوشبختم دارم کیف میکنم چون دوتا کلیه سالم دارم باهاشون چه کارا که نمیکنم!! هیچکس نمیگه، به محض اینکه کلیه ش خراب شد یادش میاد که کلیه خراب داره. هیچکسو میشناسى از اون چیزایى که همیشه داشته ذوق بزنه و احساس خوشبختى کنه؟ عادتاً آدما احساس معمولى بودن میکنن، ذوق نمیزنن قند تو دلشون آب نمیشه از همون چیزاى دیروز و پریروز و پارسالى. مگه تو واقعاً بنده ى قدرشناس خدا باشى که در این صورت بهت واقعاً تبریک میگم. حسرت نداشته ها رو هم که میگم نه اینکه مثل عقده ایها بشینیم نگاه به دست اونایى که دارن بکنیم که، مگه ندیدى خیلیا توقع بلندپروازى دارن؟ خیلیا اینطورین ، کمتر کسیو میشناسم که اقلاً تو سن جوونى بگه من عین همینو که دارم بسمه دیگه چیزى نمیخوام، همه تقریباً میگن اگه این سى تومن از یه جایى میرسید الآن فلان کارو میکردم و داشتن اون چیز رو حق خودشون میدونن اگه نمیدونستن به داشتنش فکرم نمیکردن. اگه تو آدمى هستى که عمراً یک آه کوچیکم براى نداشته هات نکشیدى بازم تبریک. وقتى میشنوى شایعترین بیمارى ایران بیماریهاى اعصابه یعنى مردم ایران بیمارن و کسى که بیماره یعنى مثل آدم سالم نمیتونه استدلال و استنتاج کنه دودوتاچارتا کنه به این نتایج منطقى که گفتى برسه. اصلاً نمیخواد که برسه. مریضى که فقط بدنى نیست. امراض روحى ناتوانیهاى روحى خیلى شدیدیو به آدم القا میکنن. اگه مریض نیستى بازم تبریک. خوشبختى. تقریباً همه مردم ایران از درصدى ناراحتیهاى روحى رنج میبرن.

وکیل الرعایا 17 تیر 1390 ساعت 12:20 ب.ظ http://razeman.blogsky.com

بستگی داره پول رو چطور تعریف کنی ...!

بازم ما رو پیچوندیااا! اوکى بگو ببینم چه کاریه؟

صندوقک 18 تیر 1390 ساعت 09:05 ق.ظ http://ardvisoor.wordpress.com

تا مینویسی و کامنت هات بازه هنوز خیالم راحته که خیلی بد نیستی :)

سلام :) خیلی خوش اومدی!!

اصلا بد نیستم. حالم خوبه و به شدت فعالم. نخواستم دروغی از طرف من گفته باشه. خوب راضی و فعال اما بسیار خسته...

comix 18 تیر 1390 ساعت 07:22 ب.ظ http://reminders.blogsky.com/

سلام!
من همیشه میگم " ما همه مریضیم! "
وقتی میگم هم ممکنه یکی بهش بر بخوره ولی نظر من همینه! پس طبق فرضیه من (!) خودم و بقیه آدما مریضیم! مریضی هم منظورم دقیقا همین مشکلات روحی روانیه...
خب هیچوقت هیچی ایده آل نیست ولی مهم اینه که آدم توی همین شرایط احساس خوشبختی کنه.
من نمیگم بسه همینا که دارم شکر. نه منم هزار تا آرزو و بلند پروازی توی فکرمه که بعضی وقتا فکر میکنم اگه بهشون نرسم دیگه هیچی!
امیدوارم این جوری که تو میگی نشه... اینکه به مرور زمان ،منی که از نظر تو دانشجوی سرخوشم ، این قدرشناسیم و حس خوشبختیمو از دست بدم...

آدم مثبت و منطقى کم نیست امیدوارم تو هم یکى از اونا باشى. اما آدم مشکلدار تو این جامعه صد البته بسیار بیشتره.

نون 18 تیر 1390 ساعت 09:31 ب.ظ http://inky.blogsky.com

نگران نباش!
این روزها کسی حال کسی را نمی پرسد!
سرها همه در گریبان است !

سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت! چه رسد به احوالپرسى . سلام خوبى؟

قزن قلفی 19 تیر 1390 ساعت 04:36 ق.ظ http://afandook.persianblog.ir

به انجمن درب و داغونا خوش اومدی !

بابا قزن منو یادت نمیاد؟ به!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد