بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

جشن تکلیف


اجتماعات غریبی هستند این شبکه‌های اجتماعی. وارد می‌شوی، خانه‌ای برای خودت کرایه می‌کنی. در و دیوارش را می‌آرایی آنطور که دوست داری بنمائی. خودت را می‌آرائی آنطور که دلت می‌خواهد بشوی. روی کارت ملیت نوشته رحیمه توسلی فرزند جمال سری تکان می‌دهی نگاهی به آینه می‌اندازی و امضا می‌کنی کیان ایرانی. عکس هم که به وفور ریخته است هر جور هم که می‌خواهی باشی عکس هست. قوی‌هیکل، باریک و بلند، چشم و ابرو مشکی، بور و زاغ. خود را دوباره می‌آفرینی، پناه بر خدا.


وارد اجتماع می‌شوی، به هر محفلی سرک می‌کشی با هر کسی دم‌خور می‌شوی لایک می‌کنی فالو می‌شوی. حرفهای مهم می‌زنی. زمین و آسمان را محکوم می‌کنی، چه‌گوارا را روسفید می‌کنی. ویدیوهای کس ندیده رو می‌کنی، عکسهای نایاب به در و دیوار اتاقت می‌آویزی، سری در سرها در می‌آوری. خانه‌ات پایگاه می‌شد. 


دیگر در خانه می‌نشینی که بیایند و تحسینت کنند. کلماتت را در خانه‌هایشان با امضایت منتشر کنند و لبخند رضایتی بر لبهایت بنشانند.


دنیایی داری پر از زرق و برق، پر از خبر و صدا. اسمت ورد زبانهای اجتماع شده است... 

                                                                                                   


رایانه‌ات را خاموش می‌کنی. قدری به دیوار نم‌زده‌ی روبرو خیره می‌شوی. آهی می‌کشی و با صدای بلند داد می‌کشی "اووووومدددددممممم!!!!"


از اتاقت خارج می‌شوی و به مادرت قول می‌دهی از امشب دیگر مشقهایت را قبل از خواب تمام کنی تا خانم ناظمتان شنبه سر صف اسمت را برای مرتبه هزارم نخواند. جشن تکلیف نزدیک است.



نظرات 14 + ارسال نظر
وکیل الرعایا 2 مرداد 1390 ساعت 06:33 ب.ظ http://razeman.blogsky.com

خداییش هیچی نفهمیدم ... مغزم خواب رفته انگار ... !

:) مانعی نداره!! :)

ب.ا 2 مرداد 1390 ساعت 06:47 ب.ظ

آقا ما شما رو واقعا تحسین می کننیم !! واقعا ها ! واقعا :)
یعنی عاشقتم !!!
دوست داشتم این پستت رو ..آورین :)

بهزادخان چوبکاریمون می‌فرماید :)

یه نفر 2 مرداد 1390 ساعت 08:08 ب.ظ

۱۳آبان ۸۹:پنجشنبه است.۷صبح داری میری وایسی تاکسی بیاد.بابات می گه میری دانشگاه؟برسونمت؟می گی آره.بابا می گه مگه پنج شنبه هاکلاس داری؟می گی نه.ولی آخه...یعنی...آها...حل تمرین داریم.
تا ۱۲ظهردورتالاروحدت می چرخی .ولی خبری نیست.چندنفردیگه هم مثه خودت دارن ازصبح دورخودشون می چرخن.باخودت می گی شایداوناهم باهات هم هدفن.
خسته می شی.می ری سمت سردر که بری خونه.می بینی دارن جلوی سردر روی زمین پرچم اسراییل رونقاشی می کنن.
عصرمیری فیس بوک میبینی همه غوغا کردن.ولی اینا صبح کجابودن؟

خرداد۹۰:دوستت میگه عصرنمی یای آزادی؟می گی نه بابا.دلت خوشه.اینجاآرامشهره.مطمئن باش کسی نمی یاد.اون که دانشجوی ارشدشیرازه وجواونجاگرفتتش مثه یه شیرزن میره.ولی ۱ساعت صبرمیکنه .خبرخاصی نمیشه اینجا.
شب میرین فیس بوک.همه ترکوندن.ولی عصرکجا بودن؟مشقاشونو می نوشتن؟

اینا قصه نبود.واقعی بود.....

اینکه خانم ناظم اسمامونو سر صف بخونه خیلی ضایعه نه؟ :)

غواص کاشف! 2 مرداد 1390 ساعت 10:19 ب.ظ http://www.sakooye-shirjeh.blogsky.com

سلاملکم
یعنی اگه بازیگر نقش اولت زن بود اونوقت ۸-۹ ساله بودو اینهمه غلطا میکرد؟؟؟!!!
عجبببب.... یعنی عجببببب...
من که هیچوقت به این آدمای ویرچوال نتونستم اعتماد کنم! به قول تو ییهو دیدی مادر مادربزرگ عمه بابات دراومد! حالا بیا و درستش کن:)
راستی جد بزرگ گرگ خان رو دیدی؟
چشاشو ورداشته بودن اروپایی زده بودن آآآآآآآآآبی:)
آخه چشو که نمیشه تاکسی درمی کرد که!
ولی به نظرم بدک نبود! گرگه میتونه به همچی جدی بباله.. نه؟

سلام
خوب اغراق کردم دیگه، اما لب مطلب همونه که به عرض رسید.
آدما تو محیط مجازی معمولا دروغهای بزرگی هستن.
اما به تعبیری شاید هم واقعیتهای جدیدی باشن اگر قرار نباشه هیچ لینکی بین مجاز و واقعیت وجود داشته باشه.
شاید یه پست با این مضمون دادم.

بله خیلی ممنون. ببخشید تو یه شرایط بسیار عجله آسایی میلتو گرفتم یادم رفت تشکر کنم. متشکرم.

نشونش نمیدم دپ میزنه. عکسه خیلی خشنه، گرگ من چشماش خیلی نجیبه :)

آل.... 2 مرداد 1390 ساعت 10:43 ب.ظ

خیلی بامزه بود.........و واقعی!

سلام :)
ممنون.

آل.... 2 مرداد 1390 ساعت 10:52 ب.ظ

:) سلام

تو 2 مرداد 1390 ساعت 11:56 ب.ظ http://chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com/

این پست بی نظیر بود...
یه چیزایی تهش داشت...یه حقیقت واقعی...
تازگیا پستات عوض شده...از اون مدلایی مینویسی که من میپسندم...

متشکرم. چه خوب :)

غواص کاشف! 3 مرداد 1390 ساعت 08:10 ق.ظ http://sakooye-shirjeh.blogsky.com

:)
خواهش می کنم.

یه نفر 3 مرداد 1390 ساعت 10:31 ق.ظ

می دونین چیه؟
شایدبعضی هامی ترسن.یا محافظه کارن.
شایدم تودنیای مجزی می خوان اون خودآرمانی شون باشن.
شایدم....

نمی دونم.......

خانم ناظم اسمومونو سرصف بخونه بهترازینه که خرفرضمون کنن وتوسری خورباشیم.....

ماه 3 مرداد 1390 ساعت 01:45 ب.ظ

خیلی بچه با حالی بود.متاسفانه اینه دنیایی که برامون درست کردن

:) دقیقاً

بــاران 4 مرداد 1390 ساعت 12:01 ق.ظ http://the-rain.blogsky.com

مرسی برای این پست که خیلی خیلی خوب بود !!

مرسی برای لطف

ب.ا 4 مرداد 1390 ساعت 12:57 ق.ظ

like

Like :)

ماه 4 مرداد 1390 ساعت 01:07 ق.ظ

راستی چشمتون روشن جناب گرگ برگشتن

:) این معتاده! معتاد کاناپه و اسپرسو و ربدوشامبر و عینک و روزنامه و کنترل تی وی!!! تازگیا گوشی وایفای دارم داره میره تو نت. کجا رو داره بره؟ :)

خودم 4 مرداد 1390 ساعت 12:49 ب.ظ http://porpot.blogsky.com

از پستت خوشم اومد، از کامنتاش بیشتر (: یه Implementation از پستت بود.

پ.ن: این کامنت منم همینطور :دی

پس روهمرفته پست موفقی بود. خوشحالم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد