خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن مانا ترند درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود درس پند آموز روباه وکلاغ روبه مکارو دزد دشت وباغ روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است کاکلی گنجشککی با هوش بود فیل نادانی برایش موش بود با وجود سوز وسرمای شدید ریز علی پیراهن از تن میدرید تا درون نیمکت جا میشدیم ما پرازتصمیم کبری میشدیم پاک کن هایی زپاکی داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه هایش درد داشت گرمی دستان ما از آه بود برگ دفترها به رنگ کاه بود مانده در گوشم صدایی چون تگرگ خش خش جارو ی با پا روی برگ همکلاسیهای من یادم کنید بازهم در کوچه فریادم کنید همکلاسیهای درد ورنج وکار بچه های جامه های وصله دار بچه های دکه خوراک سرد کودکان کوچه اما مرد مرد کاش هرگز زنگ تفریحی نبود جمع بودن بودوتفریقی نبود کاش میشد باز کوچک میشدیم لا اقل یک روز کودک میشدیم یاد آن آموزگار ساده پوش یاد آن گچها که بودش روی دوش ای معلم یاد وهم نامت بخیر یاد درس آب وبابایت بخیر ای دبستانی ترین احساس من بازگرد این مشقها را خط بزن ای دبستانی ترین احساس من بازگرد این مشقها را خط بزن
فکر کنم همین چند وقت پیش بود که یکی از آرزو های بچگی همه ما به حقیقت پیوست .. این کی بود که فلون قدر به سازنده رود رانر ( همون بیب بیب ) خودمون پول داده بود که مخصوص بچه اش یه قسمت بسازن که آخرش کایوتیه بیب بیب رو روی آتیش کباب میکنه و میخوره
کی کایوت رودرانرو خورد من نفهمیدم !!این بهترین خبری بود که این روزا شنیدم!!!:)))
همین پارسال پیارسال بود! خیلى عادى یکى از نقشه هاى عادیو اجرا کرد گرفت!! اونکه جاده رو نقاشى میکنه تا پاى کوه بعد رو کوهم تونل میکشه که این بخوره به کوه له شه، معمولاً هم از تو همون تونله رد میشد آخم نمیگفت، ایندفعه خورد به کوه له شد :) کایوتم گرفتش دینامیت بست دورش منفجرش کرد :) بدفرم حال دادا!!
آقا قدیم فقط ما بودیم که بدون اسم بودیم و ب . الف و این حرفا الان دیگه همه بی نام نشون شدن بعد از این بنده نام ونام خانوادگی خودم رو برای تنوع قید می کنم !
گفتی مورچه خوار .. اخ گفتی وقتی مورچه هه با اسپاگتی می رفت توی دهن این یارو من همیشه کفرم در میومد که حالا چرا باید بگه به به چه اسپاگتیه خوشمزه ای مزه ی مورچه می داد ..اگه حرف نمی زد مورچه نمی تونست از دهنش بیاد بیرون اه ه ه اصلا حالم بد شد که باز یادم افتاد !!!
چشم ما روشن، بالاخره بهزاد خان نقاب از چهره افکندند :)
آخ جون پس بالاخره کایوت کار خودشو کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!! وای که چه حالی داد!!!! آخیششششششششش... خدا پدر اونی که این پول هنگفتو از جانب همه ملل دنیا داد که این قسمتو بسازن رو بیامرزه... آره این مورچه هه رو هم طوری ساخته بودن که حرفاش بره رو nerve ات و همچی حساااابی دودتو دربیاره! هنو یادم که میاد بوی دودمو میشنفم اساسی... راستی از تو آسایشگاه به سلامتی دراومدی:)) (شوخی)
موش؟!! من اگه موش ببینم فرار خواهم کرد!!! مورچه ها رو هم گاهی توی پیاده رو این ور اون ور میرم که پام روی مورچه ها نره! البته از اون مورچه بزرگا بدم میاد!
چرا ولی همزمان وبلاگ تو رو هم توی یه tab دیگه باز کردم، دیدم نوشته بود نظرات جدید (1) ! ولی همون موقع غرق بی رحمی شما شدم!!
از نظر من این جونورا احساس و ارزش دلسوزى ندارن. حتى حیووناى درشتتر هم ارزش دل بستن و علاقه قلبى ندارن اونجور که بعضیا گربه شونو قد خواهرشون دوس دارن.
به اونی که اول این کامنت از شکلک من استفاده کرده بگو بار آخرش باشه ها !!! دهه ... درسته وقت ندارم کامنت بذارم اما کور که نیستم .... برین برای خودتون شکلک داشته باشین این دوتا مال منن : نبینم دیگه ها
بس پیدات نیست کلاً کپى رایتت رفته زیر سؤال :) بیشتر بیا از حقت دفاع کن :) خوش اومدى.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
همه مون هستیم ...!!!منم همیش دلم میخواست تام بالاخره جری رو بگیره و یه لقمه ی چپش کنه !!!
آره :) جدیدا یه ویدیو دیدم که کایوت بالاخره رودرانرو خورد دلم خنک شد :)
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن مانا ترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه وکلاغ
روبه مکارو دزد دشت وباغ
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی با هوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز وسرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن میدرید
تا درون نیمکت جا میشدیم
ما پرازتصمیم کبری میشدیم
پاک کن هایی زپاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستان ما از آه بود
برگ دفترها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جارو ی با پا روی برگ
همکلاسیهای من یادم کنید
بازهم در کوچه فریادم کنید
همکلاسیهای درد ورنج وکار
بچه های جامه های وصله دار
بچه های دکه خوراک سرد
کودکان کوچه اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بودوتفریقی نبود
کاش میشد باز کوچک میشدیم
لا اقل یک روز کودک میشدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم یاد وهم نامت بخیر
یاد درس آب وبابایت بخیر
ای دبستانی ترین احساس من بازگرد این مشقها را خط بزن
ای دبستانی ترین احساس من بازگرد این مشقها را خط بزن
متشکرم قشنگ بود.
درسته
فکر کنم همین چند وقت پیش بود که یکی از آرزو های بچگی همه ما به حقیقت پیوست .. این کی بود که فلون قدر به سازنده رود رانر ( همون بیب بیب ) خودمون پول داده بود که مخصوص بچه اش یه قسمت بسازن که آخرش کایوتیه بیب بیب رو روی آتیش کباب میکنه و میخوره
های های دلمون خنک شد
دیدمش :) منم کیف کردم!
آرزوهای مورچه ایت توی حلقم...
:) آرزواى گنده که واسه خنده هستن، همین مورچه ایام که نمیشن!
کی کایوت رودرانرو خورد من نفهمیدم !!این بهترین خبری بود که این روزا شنیدم!!!:)))
همین پارسال پیارسال بود! خیلى عادى یکى از نقشه هاى عادیو اجرا کرد گرفت!!
اونکه جاده رو نقاشى میکنه تا پاى کوه بعد رو کوهم تونل میکشه که این بخوره به کوه له شه، معمولاً هم از تو همون تونله رد میشد آخم نمیگفت، ایندفعه خورد به کوه له شد :) کایوتم گرفتش دینامیت بست دورش منفجرش کرد :) بدفرم حال دادا!!
براى یه نفر: بله لطفاً
آقا قدیم فقط ما بودیم که بدون اسم بودیم و ب . الف و این حرفا الان دیگه همه بی نام نشون شدن بعد از این بنده نام ونام خانوادگی خودم رو برای تنوع قید می کنم !
گفتی مورچه خوار .. اخ گفتی وقتی مورچه هه با اسپاگتی می رفت توی دهن این یارو من همیشه کفرم در میومد که حالا چرا باید بگه به به چه اسپاگتیه خوشمزه ای مزه ی مورچه می داد ..اگه حرف نمی زد مورچه نمی تونست از دهنش بیاد بیرون اه ه ه اصلا حالم بد شد که باز یادم افتاد !!!
چشم ما روشن، بالاخره بهزاد خان نقاب از چهره افکندند :)
یادته؟ بعضى وقتا با موتور سیکلت میزد بیرون :)
اتوبوس جهانگردى از رو مورچه خور رد میشد؟
بییی رحم!!!!!
یعنى اینقدر؟؟
ای کاش یکی هم پیدا بشه حق این مورچهه رو بزاره کف دستش!
یه جماعتی رو شاد می کنه
اخی چقدر شخصیت بدای این جور کارتونا مظلوم تر بودند!!!
:))
آخ جون پس بالاخره کایوت کار خودشو کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!
وای که چه حالی داد!!!! آخیششششششششش...
خدا پدر اونی که این پول هنگفتو از جانب همه ملل دنیا داد که این قسمتو بسازن رو بیامرزه...
آره این مورچه هه رو هم طوری ساخته بودن که حرفاش بره رو nerve ات و همچی حساااابی دودتو دربیاره! هنو یادم که میاد بوی دودمو میشنفم اساسی...
راستی از تو آسایشگاه به سلامتی دراومدی:)) (شوخی)
:)
نرفتم هنوز که. باید بهش نقب بزنم :)
باید برم پیداش کنم ببینمش از تعریفشم کیف کردم :))
کلیپش هست توی نت. شاید منم داشته باشم.
آره
آره بی رحمی!
خیلی تا حالا موش و مورچه کشتم! ها ها ها ها!!
چه جالب من اومدم اینجا بعد رفتم بلاگ خودم دیدم نظر گذاشتی قبل من!
نت که میای اول نمیری خونه خودت؟
چه باحال این جماعت تا حالا از مرگ بیب بیب خبر نداشتن؟ خوشحالم که خبر خوشش رو از من شنیدن :)) ها ها ها ( خنده شیطانی از نوع دکتر کلا)
:)
موش؟!! من اگه موش ببینم فرار خواهم کرد!!!
مورچه ها رو هم گاهی توی پیاده رو این ور اون ور میرم که پام روی مورچه ها نره!
البته از اون مورچه بزرگا بدم میاد!
چرا ولی همزمان وبلاگ تو رو هم توی یه tab دیگه باز کردم، دیدم نوشته بود نظرات جدید (1) ! ولی همون موقع غرق بی رحمی شما شدم!!
از نظر من این جونورا احساس و ارزش دلسوزى ندارن. حتى حیووناى درشتتر هم ارزش دل بستن و علاقه قلبى ندارن اونجور که بعضیا گربه شونو قد خواهرشون دوس دارن.
اوهوم ... بی رحمی (!) .
حالا بده یا خوب؟ :)
شروع کردم به معرفی کنترل پنل های آدمیزاد !!! بیا بخون !
اوکى
بی رحمی رو میشه فکر کرد که خوبــه ؟؟
اگر بشه هم نباید فکر کـــــرد !
من فکر میکنم هر چیزی به جاش خوبه. وقتی باید کارد دستت بگیری و سر یه گوسفندو ببری نباید دستت بلرزه چون حیوون زجر میکشه. وقتی توی اتاق عقرب میبینی نباید دلت برا بچههاش بسوزه. وقتی یه قاتل زنجیرهایو میگیرن نباید بگن آخی اینم آدمه. ولش کنن میره اونای دیگه رو میکشه.
موش و مورچه که جای خود دارن اونم تو قصه :))
در مورد کابوسهای کارتونهای کودکی همین نکته بس که هنوز که هنوز است گرفتار این هستیم که این هاچ بالاخره ننه اش رو پیدا کرد یا خیر ...
آخى پس تو هم در گیر هاچى هنوز ؟؟!! چه خوب که ما یه همدرد پیدا کردیم! خوش اومدى دوست عزیز :)
به اونی که اول این کامنت از شکلک من استفاده کرده بگو بار آخرش باشه ها !!!
دهه ... درسته وقت ندارم کامنت بذارم اما کور که نیستم ....
برین برای خودتون شکلک داشته باشین
این دوتا مال منن : نبینم دیگه ها
بس پیدات نیست کلاً کپى رایتت رفته زیر سؤال :) بیشتر بیا از حقت دفاع کن :) خوش اومدى.