چند روز قبل مطلبی رو به یکی از دوستان داشتم میگفتم، نکتهای به ذهنم رسید که تا اون روز به طور جدی در موردش فکر نکرده بودم اما به نظرم اومد که واقعیتیه که ذهن فضول من زیاد روش مانور نداده بود. عجیبه!
بد نیست که اینجا عنوانش کنم شاید کمی بحث و جدل بشه روش و به یه نتیجهی منطقی برسیم.
سوژه اینه: هیچوقت تمام سنگرهای دلت رو به کسی تسلیم نکن حتی اگه همهشون رو فتح کرده باشه وانمود کن قلههایی رو برای خودت حفظ کردی.
حرف عجیبیه و با اصل صداقت موافق نیست اما یه نکتهی ظریف توی این حرف هست. لازم نیست دروغ بگی اما از طرفی هم هیچ الزامی نیست همهی حقیقت رو اعلام کنی. ضرر میکنی!
هدف آدمیزاد پیروزیه و برای رسیدن به اون همهکار میکنه اما به محض رسیدن به خواستهش متوجه میشه که در واقع نفس موفقیت درجهی اول اهمیت رو داشته نه چیزی که براش میجنگیده.
به همین دلیل، آدم باید همیشه یه هدف دستنیافتنی باشه، هدفی ولو به مساحت یه متر مربع سر یه قلهی بلند.
تا به حال هیچ کوهنوردی رو دیدی که بعد از فتح قله اونجا منزل کنه و از رسیدن بهش لذت ببره؟
گفتم خوب میشی!
راستی وبلاگتو چیکار میکنی که یکدفعه همه پستها حذف میشن بعد دوباره میان؟!
خوب..........
همهی پستها که حذف نمیشن، فقط توی تنظیمات عمومی، تعداد یادداشت رو گذاشتم یک. اینطوری فقط یه پست در صفحه نمایش داده میشه و بقیه توی صفحات بعدی هستن.
ای خدا بگم تورو چیکار کنه .... همیشه باید دست بزاری رو نقطه ضعف من ؟ این انصافه آیا ؟
تقصیر خودته که آدم بی نظمی هستی همهش نقطهضعفاتو ول میکنی زیر انگشت این و اون! به من چه!! ؛)
واسه کسانی که قرار نیست چیزی تو زندگی بهشون اضافه بشه موافقم که همه چیو رو نکنن
اما یه راه دیگه هم هست
هر روز چیز مهمی به خودمون اضافه کنیم که ارزش کشف داشته باشه
هم لذت کشفشو از همراهمون دریغ نکنیم هم همیشه راز جدیدی برای کشف داشته باشیم
رویایی بود میدونم :)
درسته، اما در مورد کسانی هم که توی زندگیشون به آرامشی هم رسیدن باز هم این حرف کارایی داره ممکنه مآلا قلههای محدودتر و خاصتری مطرح باشه.
فکر کنم جذابترین و لذت بخش ترین کوهنوردی برای یه کوهنورد سمج ، کوهنوردی ای باشه که سر هر قله که میرسه ببی
نه یکی بالاتر هم هست :)
دقیقا
من دوسال (بجزدر اینترنت)سکوت کردم.ازنظردیگران شدم عاقل و بامطالعه و روشن فکرودخترخوب و فهمیده ونجیب ومغرور ودست نیافتنی ودرظاهرمحکم و.......
اما خودم شکستم وداغون شدم.
الا ن که این پست روخوندم بعداز هفت/هشت ماه تونستم درحدچنددقیقه گریه کنم
ولی این حرف شماروقبول ندارم.
مشکل ازبلدنبودن درست حرف زدن وبیان حسه یا ترس از عواقبش وکشتن همه چیز تو خودمون و حساب وکتاب منطقی کردن و.....
اول سلام و خوش اومدی دوست من، مدتی ازت بیخبر بودم.
در این مورد هم درست نتونستم حرفتو با مطلب خودم مطابقت بدم و درکش کنم.
ما تو علوم مهندسی یه اصطلاحی داریم به اسم شرایط مرزی یعنی محدودیتهایی که از خارج به محیط مورد بررسی اعمال میشه و تابع قوانین مسئله نیست. در صورت تغییر اونا جواب مسئله تغییر میکنه و میتونه همه چیو عوض کنه اما ضابطهی اصلی داخلی به قوت خودش باقیه.
به نظر من خیلی از اختلاف نظرها توی شرایط مرزی مختلفه که نتایجو میتونه به کلی به هم بریزه و آدم باهوش باید در هر مورد تصمیم هوشمندانهای بگیره.
امیدوارم تو هم که آدم باهوشی هستی تو تصمیماتت موفق بشی.
در مورد راهنماییت هم ممنون.
اینی که گفتی تز منه! متاسفم ولی شخصیت یه سری طوریه که آدما باید اونقدر حسابشونو پیششون صاف کرده باشن که مطمئن باشن میتونن روحشونو عریان کنند که اونهم خیلی نادره! برخلاف تو من خیلی وقته به این نتیجه رسیده ام! حتی تو محیط کاری نباید همه برگه هاتو رو کنی... چقدر برام تلخه که بگم ولی افراد دور و برمون اغلب برای سوء استفاده میان سراغمون...
راستی بهتری؟
نظر من اینه که روح و احساس رو نباید کامل به قول تو پیش کسی عریان کرد ولو شده در حد جزئی.
این مطلبی که تو میگی کاملا درسته. قطعا نیت همه صاف و سالم نیست و غل و غش چیزی نیست که بشه به راحتی برای همیشه پنهونش کرد.
بحثی که الآن بیشتر منظور منه اینه که اگه کاملا مثل یه کاغذ تمیز خوشخط و قابل خوندن باشی و مطلقا مخفیگاهی نداشته باشی خیلی جالب نیست.
آره بهترم، تا حدی، ممنون.
به ذهنم رسیده بود که میشه اینکارو کارو کرد!...آخه یکی ازم پرسید چجوری میشه وقتی وبلاگمو باز میکنن هیچ مطلبی توش نباشه...منم بهش گفتم تمام مطالبتو ثبت موقت بزن!
آره خوب اینکه درسته اما خیلی دردسر داره.
خر !
اینا احساسات آنی من بود ! شرمنده بروز نمیدادم پودر میشدم ! میخوای تائیدش نکن !
اینام از طرف من :)
راستی این آخریه یه روزی مال تو نبود؟
بحثی هم که من میگم همینه! دقیقا منظورم اینه که باید شکسته بنویسی.. گاهی حتی اسپانیایی یا فرانسه! هرکی طالبشه بره ترجمه کنه هرکی هم نیست بهتر که نفهمه! من فکر میکنم آدما باید برای دیگران یه چیزی واسه به چالش کشیدن داشته باشن حتی با سکوتشون! گاهی سکوت هم میتونه تورو دست نیافتنی تر کنه! (خیلی وقتها) هم میتونه وسیله ای باشه که طرف خودشو بیشتر عریان کنه! دقت کردی تو مذاکرات با طرفهای خارجی که برای تجارت میان ایران؟ چقدر برخورد هاشون با ما فرق داره؟ آرام و با لبخند فقط گوش میدن و یا سر تکون میدن و هرچی که لازم نیست رو خیلی سیاستمدارانه رد میدن... جوری که دلت میخواد 100 جلسه دیگه واسه مذاکرات باهاشون بذاری تا آخر بفهمی چی به چیه! آخ از دست این فرانسوی ها و جدیدا چینی ها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خوشحالم کمی بهتری پ.نون عزیز:)
دعا کن .. میدونی که!
موافقم اما این حرکت باید طوری باشه که طرف مقابل این حس بهش القا نشه که قصد سنگ انداختن داری یا منفی هستی یا خودتو بالاتر میدونی.
سکوت... سکوت بسیار چیز مؤثریه، به قول مردان سیاست خارجی :)
ممنون، چشم
دقیقا! قصد سوء نباید داشته باشی... راستش به نظر من باید همه آدمها رو با محبت نگاه کنی و رها کنی... هرکس هرچی هست برای خودشه! من جمله خودما! ما هم برای خودمون چیزی هستیم ولی اون چیز برای خودمونه! هرکس تا حدی که طلب کرد و به ما صدمه نمیزد در اختیارش میذاریم... این یعنی قسمتهایی رو هم برای خودمو نگه میداریم!
همیشه تو افسانه ها دیدی که میگن دختر شاه پریون تو قلعه بود و پسر خوش تیپ با کمندش رفت واسه نجات؟ هیچوقت نمیگن دختره خودش رو انداخت تو بغل پسره و قصه تموم!!!! چالش .. چالشه! دوری (گاهی) و همیشه مثه خورشید نتابیدن گاهی باعث میشه شعاعهای نوری که همیشه بی دریغ خیرات میکردی بیشتر به نظر بیاد! و حتی شعاعهای نوری رو هم گاهی خیرات نمیکردی تا یهو در اوج سرما طرف با اون دسته نور اضافه ای که دادی، کفش ببره:))))
قبول داری؟
ممنونم.. همیشه!
تحلیل قشنگیه، قبول :)
حرف درسته، اومدم توش فلسفه بپیچونم که به فلان دلیل اشتباه میکنی، دیدم نه! حسابه حساب ِ!
:)