بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

ننه من غریبم


قلمت که می‌خشکد چه می‌کنی؟


دلت اگر بخشکد چه؟


اشکت چطور؟


اه




ننه من غریبم. به جهنم.




نظرات 9 + ارسال نظر
فرفری 1 دی 1390 ساعت 03:33 ب.ظ http://reminders.blogsky.com

توش گیر کنی همینجور میمونی...
کسی نمیاد بیارتت بیرون
(از این حال بد)

بنایی ندارم برای تغییر دکوراسیون

دختر رعیت 1 دی 1390 ساعت 09:23 ب.ظ http://nebeshteha.blogfa.com

کاشکی میشد آبشون بدیم که نخشکند...

خشکیدنی میخشکه دیر یا زود. متأسفانه...

تو 2 دی 1390 ساعت 01:51 ق.ظ http://chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com/

اخیرا واقع بین شدی و این خوبه حتی اگه بسیار اندوهناکت کنه...

این خوب نیست. این واقعیت ماست.

واقع بینیی خوبه که چاشنیش مثبت نگری و تلاش برای پیشرفت باشه نه مثل من و تو واقع بینی در حبس توی پیله ی تاریک و ترسناک ذهن خودمدار و خودخواه و انزواطلبمون.

با تو رک حرف میزنم چون رکترین آدمی هستی که میشناسم.

ماه 2 دی 1390 ساعت 08:24 ق.ظ

هیچ کار صبر!تجربه ثابت کرده ننه من غریبم بازی هم خریدار نداره این روزا چون همه به نوعی خودشون غریب شدن!

تو کار درستو میکنی.

برای من اما اینجا به نوعی چاه تنهایی منه. درسته که اگه کسی منو نخونه درشو میبندم اما غرغرها و ضجه موره هام به اون دلیل نیست که کسی بیاد رو پاش خوابم کنه یا دست نوازش رو سرم بکشه.

اینجا هرچی دلم میخواد حرف مفت میزنم که تو واقعیت ظاهرم خوب و متین بمونه.

غریبها هم میتونن همو خوب درک کنن و دوست داشته باشن.

وکیل الرعایا 2 دی 1390 ساعت 07:15 ب.ظ http://razeman.blogsky.com

ببین برای بار چندمه این شعر رو برات می نویسم !
دست بردار از این در وطن خویش غریب !!!
یه نفر این و به من می گفت ، اما من تو گوشهام پنبه بود اون موقع ها ... الان می فهمم که تقریبا یه کم دیره ...
تو پنبه ها رو در بیار ... همین الان !

اینکه بدونم اینجوری نباشه بهتره میدونم.

اما درست مثل این میمونه به کسی که جفت پاهاش خورد شده بگی خودتو لوس نکن پاشو راه بیفت.

وکیل الرعایا 2 دی 1390 ساعت 07:17 ب.ظ http://razeman.blogsky.com

راستی تغییر نام مبارک !
گکمون کنم منم چند وقت دیگه این کارو بکنم ... هنوز تصمیمم قطعی نیست ... دارم روش فکر میکنم ... شاید اول یه پست گذاشتم بعد عوضش کردم !

مبارک نیست

به هرحال برای حال الانم زیادی پینک بودن پیچشو پیچوندم این وری.

ماه 3 دی 1390 ساعت 08:23 ق.ظ

منم منظورم اینجا نبود نبود تو دنیای واقعی بود،اینجاهارو به این دلیل دوست دارم که آدم میتونه غر غر کنه تو دنیای واقعی عمرا بتونم یه کلمه از این حرفا بزنم!
کلا هر چی گله از دنیا دارم اینجا میگم که یه کم دلم خنک شه!

خوبه، منم.

یه نفر 4 دی 1390 ساعت 01:30 ب.ظ

درود
دیشب تو همین گروه روانشناسی که میریم منم یه مشکلی تواین مایه ها داشتم.چندماهه قدرت گریه کردن ندارم.نتیجه این شدکه:گاهی آدمااونقدر درد کشیدن که بی حس شدن.واین حالت جدی تروخطرناک تراز اونی یه که اشک و دل وقلمش خشک نشده.
÷س لطفا جدیش بگیرین............

درست می‌گی
خوش اومدی یه نفر

تو 4 دی 1390 ساعت 07:45 ب.ظ http://chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com/

آدم واسه مثبت اندیشی دلیل میخواد که من دلیلی ندارم...
اگه تو داری چاشنیش کن...




خوبه که رکی...

دلیلها همیشه وجود دارن. فقط ممکنه آدمیزاد اون دلیلها رو دوست نداشته باشه و عین اون چیزی نباشن که میخواد و همین کافیه که کلا انکارشون کنه.

نه منم مثل تو.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد