بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

رسیده‌ی نرسیده


بدشانسی آوردم. 


شاید فقط یک قدم مانده بود به یک جای امن و مطمئن. خدا نخواست، باز به مغز افتادم همان دور و برهایی که بودم.


در وبلاگ را که مجدد باز کردم اشتباها خودم را رسیده می‌دیدم. آمدم که از تجربه‌ام بنویسم و از اینکه بالاخره رسیدم.


گلایه‌ای نیست. کسی که تا آنجا مرا رساند یک‌بار، باز هم می‌تواند.


نظرات 5 + ارسال نظر
تو 5 بهمن 1390 ساعت 06:05 ب.ظ http://chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com/

پیر شدی
اصلا پستت بوی پیری میده...

اوهوم. یهویی خیلی سال...

ماه 5 بهمن 1390 ساعت 08:00 ب.ظ

سنسور دارم
در چه حالی خیلی نامید بودم فکر کردم واقعا تموم کردی حالا بعد از سقوط جا افتادی؟

معلوم میشه! سنسورتم خیلى قویه :)
دارم روغن ول میدم فعلا در قابلممو گذاشتن شعله رو هم کم کردن!!

فرفری 6 بهمن 1390 ساعت 07:06 ق.ظ http://reminders.blogsky.com

:)

سلام

خودم 6 بهمن 1390 ساعت 02:00 ب.ظ http://porpot.blogsky.com

شما که دستت به خدا میرسه،‌سلام برسون.

سلام.

امشب که خونشون دعوت بودیم نشد بریم حالا فردا قراره با هم بریم کوه! یادم بمونه چشم :)

غواص کاشف! 9 بهمن 1390 ساعت 01:07 ب.ظ http://sakooye-shirjeh.blogsky.com


سلام... بعد از سقوطی که داشتی خوشحالم که رو پاهات به زمین رسیدی...
.
.
هی منم دارم سعی می کنم رو پاهام بند شم!

سلام ، خوش اومدى. خیلى وقت بود ازت خبرى نداشتم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد