آره! دقیقا از بچگی فکرم زیادی فعال بووووود!!! مثلا یادمه ۳-۴ سالم بود غصه میخوردم با هرروز بزرگتر شدن من مامانم یه روز ژیرتر میشه و نگران میشدم! بعد با خودم میگفتم ولش کن حالا برم بازی کنم بعد فکرشو میکنم!!! یا حتی یادمه تو کالسکه که بودمو یادم میاد!!!! باورت میشه؟؟؟ همونجا یادمه فکر میکردم چه کیفی داره مامانم منو می گردونه و من راه نمیرم!!!! یا دقیقا یادمه با خودم میگفتم: من الان ۴ سالمه یعنی ۲۰ سال دیگه چه شکلی ام؟ چی کارم؟ آدم مهربونیم؟؟؟ و... الان که یادم میاد می ترسم از خودم!!!!
نچ...
نشده...
باید حس مبهم وجالبی باشه...
همینطوره
توکلوت شده.موقع طلوع آفتاب..............
ندیدم ولى شنیدم
از بچگی عاشق هیچی نشدم چون ترسیدم همین که میگی باشه...!!
سلام خوش اومدی
معلومه که منطقت به احساست غالب بوده از بچگی.
آره! دقیقا از بچگی فکرم زیادی فعال بووووود!!!
مثلا یادمه ۳-۴ سالم بود غصه میخوردم با هرروز بزرگتر شدن من مامانم یه روز ژیرتر میشه و نگران میشدم! بعد با خودم میگفتم ولش کن حالا برم بازی کنم بعد فکرشو میکنم!!!
یا حتی یادمه تو کالسکه که بودمو یادم میاد!!!! باورت میشه؟؟؟ همونجا یادمه فکر میکردم چه کیفی داره مامانم منو می گردونه و من راه نمیرم!!!! یا دقیقا یادمه با خودم میگفتم: من الان ۴ سالمه یعنی ۲۰ سال دیگه چه شکلی ام؟ چی کارم؟ آدم مهربونیم؟؟؟ و...
الان که یادم میاد می ترسم از خودم!!!!
ترسم داره
امکان نداره.
واقعاً؟