بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

پادوچرخه


تا حالا گفته بودم دلم برای خودم تنگ می‌شه؟     می‌شه!


یه محیط فانتزی داشتم از درونیات خودم که به اشتراک می‌ذاشتم. اونایی که از اول با من بودن احتمالا یادشون باشه. البته توی دوستای ناطقم شاید فقط قزن مونده باشه و آلبالو. وبلاگی داشتم به اسم همون‌ولی‌یه‌جوردیگه‌ش بعد به دلایلی که یادم نیس چی بود ترکید و بابونه رو ساختم که اونم به دلایلی که کماکان یادم نیست  حذف شد. همین سری جدید بابونه هم از اول تا آخرش تغییرات محسوسی کرده.


داستانها، همنوشتها، طنزها، نوعی‌نگاهها همه خورده‌خورده یا یهویی برچیده شدن، زومبی شدن. 


دلم می‌خواد مثل قبل باشم اما ن-می-تو-نم اقلا همه‌ش دست خودم نیست. فقط یه چیزش دست خودمه اونم اینکه اینجا زر مفت نزنم. سعی می‌کنم از این به بعد اینطور باشه.


سعی می‌کنم خورده خورده برگردم به حال و هوای قبل. حداقل توی وبلاگ. اونقدری که از دستم برمیاد.


بر و بچه‌های قبلم رو که می‌تونم پیداشون کنم، جناب گرگ، بر و بچز شاعران لوده!


وقتی نق می‌زنم حس می‌کنم کثیفم، کثیف و آلوده‌کننده.


شاید هم همین روزها یه هم‌نوشت گذاشتم برای امتحان. اگه دیدم همکاری شد ادامه می‌دم. چی بگم. فکر می‌:کنم آدمی که داخلش غرق چرک باشه شرف داره به کسی که تو و بیرونش چرکین باشه. قبلشم می‌دونستم ها اما... چی بگم نمی‌تونستم توی خودم نگهش دارم.


پایه‌ی هم‌نوشت هست کسی؟ به قول نوشا بود شاید همنوشت. که می‌گفت بین هم و نوشت نباید فاصله باشه که با هم بودنش بیشتر حس بشه.


یکی از این سالها یه سنتی گذاشته بودم آخر هر پست یه فاصله مینداختم و بعدش یه چیز خاص رو سریالی اضافه می‌کردم. اصلا اصلا یادم نمیاد چی بود اون تیکه اضافه هر پست. مخم سوت کشید فسفرهای نداشته هم دود شد نتیجه نداد....



پ.نون1: هه! شتر در خواب دیده پنبه دانه. صدای شتر چطوریه؟

پ.نون2: هیشکی می‌دونه چرا اسم این پست شده پادوچرخه؟؟؟

پ.نون3: اگه دیدین یه مدت نمی‌نویسم معلومه که فقط زرزر یادم میومده خودداری کردم!


نظرات 10 + ارسال نظر
تو 7 اسفند 1390 ساعت 05:49 ب.ظ http://chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com/

پادوچرخه رو نمیدونم
اماکلا این پست یعنی تو میدونی کثافتی و میخوای ازش فرار کنی...

هفده! قبول شدى :)

ماه 8 اسفند 1390 ساعت 03:02 ب.ظ

همممم...

واقعاً؟ :)

اقلیما 8 اسفند 1390 ساعت 04:23 ب.ظ

من که هستم.لااقل به خاطر خودمم که شده.چون بالاخره مجبور میشم مشق بنویسم!
آخی!واقعا چندبار میخواستم سراغ گرگ تونا بگیرما ولی یادم رفت.
به قول خودتون مخ آدم سوت میکشه.فسفرهای نداشته اش هم دود میشه ولی جواب سوالتونا پیدا نمی کنه!البته من واسه ی خودم اینطوری خوندمش که پا،فقط دوتا چرخه که میچرخه و باعث حرکت روبه جلو میشه ولی اصل قضیه اینه که...

امممم نه فکر نکنم ! :)

فرفری 8 اسفند 1390 ساعت 06:53 ب.ظ http://reminders.blogsky.com

آدم خوبه مثل تو فهیم باشه

کودک فهیم شنیده بودم :)

وکیل الرعایا 8 اسفند 1390 ساعت 07:49 ب.ظ http://razeman.blogsky.com

دایره وار ... میری و برمیگردی ... هر چقدرم که بری ، باز به همون نقطه ی اول بر میگردی ...!!! این قانون زمینه ... قانون طبیعت ! گرده ... گرد عزیز من !

گرده دیگه!

غواص کاشف! 9 اسفند 1390 ساعت 08:30 ق.ظ

سلاملکم
پادوچرخه میزنی که خودتو رو آب (شاید چرک و کثافت!)نگه داری و فرونری! ولی هرکس توانی داره! تا عمر که نمیتونی با تلاش رو آب بمونی!!! یا باید تبدیل به قورباغه شی که طبیعتت شناگر باشه یا باید توش فرو بری! حالا کدوم؟

احسنت غواص عزیز، ۲۰

یا باید محیط رو عوضش کرد.

غواص کاشف! 9 اسفند 1390 ساعت 11:20 ق.ظ

خواهش می کنم رفیق
من که خودم دارم تو اون محیط غواصی می کنم! به پادوچرخه هم نیازی ندارم! ولی راس میگی محیط هم قابل عوض شدنه... میدونی.. من فکر میکنم تو این شرایط عوض کردن محیط نیاز به پیش نیاز داره! درضمن اینکه همه چیزم تقصیر محیط نیست.. گاهی خودمونم دلمون واسه شنا تنگ میشه! آدما دوس دارن حداقل 80%مواقع همه چیز بروفق باشه! اونوقت اغلب خودشون چرکو به محیط تزریق میکنن و اینجوری محیط میشه چرک و کثافت! هرکی باید یه قابلمه ورداره و ازین محیط آلودگیو خارج کنه و آب تازه بریزه! میدونم میگی شعاره.. اما راحتترین کار که منم 90%مواقع اونو انتخاب میکنم عوض کردن محیطه! واسه خودم افسوس میخورم! میدونی چطور میشه آستانه تحملو زیاد کرد؟ چرا من اینقدر بد شدم؟؟؟؟؟!!!
هی... ببخش از روده درازی!

آمپول ب12 کمپلکس هم بی‌تأثیر نیست :) اثرش موقت و انکارناپذیره!!

خیلی هم خوبه.

غواص کاشف! 9 اسفند 1390 ساعت 11:23 ق.ظ

راستی صدای شترو چیکار داری؟ تو به خوابش کار داشته باش نه صداش! نذار با خوابش گولت بزنه

فضولتا عرض کردم :)

دختر رعیت 10 اسفند 1390 ساعت 12:25 ق.ظ http://nebeshteha.blogfa.com

بله...بله...
البته دیده بودم برگشتی به روم نیاوردم.
به هر حال امیدوارم دیگه سگ نشی!

همون هاپوی معمولی خوبه دیگه نه؟ :)

دختر رعیت 10 اسفند 1390 ساعت 12:49 ق.ظ http://nebeshteha.blogfa.com

نه هاپو دوست ندارم ...بده...سگ بهتر تو دهن میچرخه!

:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد