اجتماعات غریبی هستند این شبکههای اجتماعی. وارد میشوی، خانهای برای خودت کرایه میکنی. در و دیوارش را میآرایی آنطور که دوست داری بنمائی. خودت را میآرائی آنطور که دلت میخواهد بشوی. روی کارت ملیت نوشته رحیمه توسلی فرزند جمال سری تکان میدهی نگاهی به آینه میاندازی و امضا میکنی کیان ایرانی. عکس هم که به وفور ریخته است هر جور هم که میخواهی باشی عکس هست. قویهیکل، باریک و بلند، چشم و ابرو مشکی، بور و زاغ. خود را دوباره میآفرینی، پناه بر خدا.
وارد اجتماع میشوی، به هر محفلی سرک میکشی با هر کسی دمخور میشوی لایک میکنی فالو میشوی. حرفهای مهم میزنی. زمین و آسمان را محکوم میکنی، چهگوارا را روسفید میکنی. ویدیوهای کس ندیده رو میکنی، عکسهای نایاب به در و دیوار اتاقت میآویزی، سری در سرها در میآوری. خانهات پایگاه میشد.
دیگر در خانه مینشینی که بیایند و تحسینت کنند. کلماتت را در خانههایشان با امضایت منتشر کنند و لبخند رضایتی بر لبهایت بنشانند.
دنیایی داری پر از زرق و برق، پر از خبر و صدا. اسمت ورد زبانهای اجتماع شده است...
رایانهات را خاموش میکنی. قدری به دیوار نمزدهی روبرو خیره میشوی. آهی میکشی و با صدای بلند داد میکشی "اووووومدددددممممم!!!!"
از اتاقت خارج میشوی و به مادرت قول میدهی از امشب دیگر مشقهایت را قبل از خواب تمام کنی تا خانم ناظمتان شنبه سر صف اسمت را برای مرتبه هزارم نخواند. جشن تکلیف نزدیک است.