دیروز پریروزها شایدم دیشب پریشبها نمیدونم برای چی و چطوری یهو دلم برای بابونه و دوستان تنگ شد. برای گرگ، برای همنوشت، برای داستانها و چرت و پرتهام از شما چه پنهون مدتیه که تو گلوم قلمبه شده همه مزخرفاتم. اونقدر که با موبایل و جیپیآراس به هزار مکافات اومدم اینجا. شروع کردم به خوندن پستها یکی دوتا ده تا بیستتا خیلیتا! بعد افتادم توی نظرات از این پست به اون پست. اونقدر فاصله گرفتم که باید فکر میکردم و یادم میاوردم که چی به چی بود! پیریه دیگه ؛)
اما بعد از این مقدمه حماسی و شورانگیز عرض میکنم که آدم وقتی بادش در رفت میشه عین این بادکنکایی که از دیشب موندن. دیدی چطوری دیگه اون پوست براق و گلانداخته رو ندارن و اگه بچلونیشون از لای انگشتهای آدم قلمبه قلمبه میزنن بیرون؟ آدمم عین بادکنکه! یا شایدم بادکنک عین آدمه نمیدونم یکیش.
وقتی جوونه و شادابه، خوشگله تر و تازست پرتحرک و پرجنب و جوشه شوتش کنی میپره اینور اونور، همه بهش توجه میکنن خلاصه از اینا. اما وقتی سنش بالا رفت کمکم شادابی و تحرکش کم میشه. حساسیتها و سر و صدا و جوش و جلاش کم میشه. جیغ و ویغ و های و هوش هم به همچنین. شوتشم بکنی میفته همین پیش پات.
حالا کدوم بهتره کدوم بدتر؟ خوب عین هر این و اونی توی دنیا یه چیزایی از این و یه چیزایی از اون دیگه. اون بادکنک نوه باحال و تیز و بزه اما یه خورده فشارش بدی با یه صدای بلندی میترکه و هیچی ازش نمیمونه اما بادکنک باد در رفته اصلا بگیر تو مشتت لهش کن حتی تا یه حدودی میتونی گازش بگیری هی زیر دست و پات خودشو با فشارها انطباق میده اینجاشو فشار بدی اونجاش میزنه بیرون بالاخره یه جوری با شرایط کنار میاد.
آدمم عینا بادکنک یا بادکنک آدم. حالا! تو جوونی پر از هیجان و انرژیه پر از شور و شوق اما وقتی فشار حالا روحی جسمی هرچی از حد تحملش گذشت میپکه! بنگ! میشه یه تیکه لاستیک سوراخ. اما آدم که جا افتاد قشنگ روغن ولداد بادهای اضافیش در رفت، اون جوش و جلاها به نظرش خیلی عجیب میاد. فشار روش بیاد اومده دیگه. یه خورده مقاومت میکنه زورش نرسید از لای انگشتای فشاره گوشههاش میزنه بیرون همونقدر که نپکه.
مخلص کلوم الآن ما روغن ولدادیم همچین دست به هم و نه! بدم نیستیم من حیث المجموع!
شماها چطورین؟ شمایی که اونقدر بامعرفتین که هر از گاهی سری به این گوشه خاکگرفته و جاتره بچه نیست میزنین؟
خلاصه که ارادتمندیم
پ.نون
پ.نون: راستی اول آدم درست شده یا بادکنک؟ آخرشم نفهمیدیم این مثل اونه یا برعکش p:
آدم نباس وبلاگشو ول کنه
بره این ور اونور کاراشو بکنه خلوت کنه ،بزاره خاک بخوره اما به معنای مطلق ولش نکنه !
ما که جوونیم بادم نداریم ،خیلیم زندگیمون از شما ترکیده تره !
درست میشه :)
سلام!
خوشحالم که برگشتی :) خوش برگشتی.
من نظرم در مورد پست اینه همونه که میگن بیرون از ذهن چیزی وجود نداره، اینطور بادکنکه دقیقا میشه همون ذهن، تا جوونه از سر و زبون میخواد بزنه بیرون، کمکم میشینه سر جاش.
البته چون ترس از تکفیر هست عرفانی نکردم ماجرا رو، یادت هست که این ملت با منصور چه کردن؟ :دی
بعله :)
یادش بخیر پ نون!
سلام
سلام استاد :)
به به به به...
باد آمد و بوی انبر آورد! ما از باد بوی انبرش را فهمیدیم! بادکنک پکیده ای ندیدیم!
چه عجب یادی از ما کردی!!! خوش گلدی رفیق!
خیلی توصیفت بجا بود!
حالا تکلیف اون بادکنک پربادی که ترکیده با فشار چیه؟
رفو یا تیکه دوزی هم میشه کرد یا مستقین سوته تو سطل آشغال؟:)
جدی خوشحال شدم برگشتی...
سلااام

منم خوشحالم. حالا انبرش چه انبریه؟ انبردست؟
میشه چسبوندش. اما باید دقت کرد از وصله مناسب استفاده بشه والا با یه پمپ باد دیگه از همونجا باز میترکه.
سلاااام علیکم
جناب پ. نون
چه تصادفی بود که منم تا همین امروز ، اصن این ورا پیدام نبود ... گرفتار بودیم ... ولی یاد دوستامون هم بودیم . هر از گاهی میومدیم سر میزدیم ببینیم واسه ما گرگ پیدا کردی یا نه ؟
اصن یادت هست سفارش داده بودم ؟
سلام بر وکیل الرعایا ، هنرمند عرصه بافندگى و خیاطى ، استاد بلامنازع عرصه وبلاگ نویسى و گرگ نواز قدیمى
خوب بید؟
تو هم خوش اومدى. بله یادم هست. یه اس ام اس براى گرگ فرستاده بودم همون اولا . راستى گفته بودم رفته آتن پیش مامانش اینا؟
جواب نداد اونوقت. بعداً ایمیل داد که گرگاى اینجا از آدمها میترسن. مگه از طرفاى آسیاى شرقى پیدا کنى. اونها فقط اشکالشون اینه که آدم دوس دارن. باید روشون کار کنین تارژیم غذاییشون عوض شه :))
نه گاز انبر بید!!! گاز انبر زنگ زده!!!
پس بادکنک شما بادکنک نبید که میشه چسبوندش! خوبه وصلشو جذبی درنظر بگیریم که بعد یه مدت دیگه لازم به بخیه کشی هم نباشه:))
خوب خیالم راحت شد...
با این حساب اول آدم آدم شد بعد بخیه زدن رو اختراع کرد بعد بادکنک بادکنک شد.... :)
خیلی خوشحالمون کردی که برگشتی
ولی چرا روغن ول داده؟ چرا با عصا و سمعک ؟ ببین چه گرد پیری راه انداخته نیومده!!
من حیث المجموع امیدوارم پر انرژِی باشی همچنان، شاد! همچین شوتش کنی بپره این ور و اون ور
سلام ممنونم رعنا جان. کم کم حالا صبر کن :)
توی این قحط الرجال اینروزها، خوندن یکی دو تا از دوستان حقیقتا حال آدمو عوض میکنه، آدم یاد جوونی هم میفته یکم باد میکنه، جوونم نباشی با دیدن جوونا حس جوونی میکنی جوون :)
واج آرایی ج اونم در حد جنون :)
سلام عابر عزیز.
خوشحالم که اومدی :)
بله دوست قدیمی آدمو میبره به همون حس و حال
سلام :) سری زدم. سعی میکنم هر از گاهی احوالی بپرسم. ممنونم از لطفت :)