بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

آقای تی


این آقای سیلیکونی هست که شلوارش سوراخ‌سوراخه دستاشو میندازه دور فنجون و با یه حال خلسه‌ای غرق لذت و آرامش چشاشو می‌بنده! از اینا دیدین؟ بهش میگن Mr.Tea  همکار منه همینجا نشسته و با چشای بسته‌ش به ریش من می‌خنده که مشغول کار هستم.


گاهی فکر می‌کنم اگه آدم مثل این راحت بود چقدر خوب بود، همیشه خدا با یه لبخند ریلکسی کنار فنجون لمیده و دنیا به هیچ‌جاش نیست.


امروز داشتم نگاش می‌کردم دیدم اصلاً هم جالب نیست یکی از اینا بودم! این بنده خدا رو میز من خوشبخته! بقیه‌شون یا ته کشو دمرو افتادن یا روزا شلوارشونو پر چایی می‌کنن میذارنشون تو آب جوش!


والللا!!


نتیجه غیر اخلاقی مرتبط: هرکی خوشبخته بنا نیست تهش نسوزه.

نتیجه اخلاقی غیرمرتبط: نوشیدن روزانه سه‌چارپنج تا ماگ چایی برای سلامتی آی حال میده، آییی حال میده.




مدینه فاضله


آدمیزاده دیگه


یه وقت دیدی بودش با بایدها و شایدهاش غریب شد...


یه وقت میبینی باهاشون قهر کرد. نزدیکن ولی پشتشون به همه!!


یه وقتم میبینی زده هرچی باید و شاید و لابد و اگر رو با هم ترکونده خیر سرش! گوششم بدهکار نیست. دوتا پاشو کرده تو یه بتوچه مرغشم یه پا داره!


حرف مرغ یک پا شد، یادم اومد چند روزها دوتا مرغ خریدم و به شاگرد مرغ فروش گفتم قطعه قطعش کنه. وقتی رفتم خونه دیدم یکی از مرغها یه پا داره! گمونم یارو بایدهاشو با همون تیغ گردون بریده!! به قیافشم نمیومدها! اما این روزا هر کسی یه جوری سر این حشو و زوائدو شیره میماله و کار خودشو رواج میده.


کلا چه عرض کنم.


ارادتمند پ. نون

همکلاسای تپل


گرگ دیروز از در اومد تو دیدم چشماش داره برق می‌زنه.


بهش می‌گم چیه کبکت خروس می‌خونه.


مثل اینکه فتحی کرده باشه می‌گه امروز رفتم کلاس زبان ثبت نام کردم.


با تعجب می‌گم خوب؟


می‌گه مختلطه!


می‌پرسم ده؟ ای‌ول! چنتا دخترین چنتا پسر؟


می‌گه دختر پسریشونو نگا نکردم! سه تا گوسفند تپل تو کلاسمونن!!!!



پ.نون:


بی‌ربط ولی قشنگ. این شعرای گنجور هست که هر دفعه کنار صفحه اتفاقی می‌نویسه، این دفعه دیدم از مصلح‌الدین یه بیت بی‌نظیر گذاشته.


غـم به تولای تو بخریده‌ام
جان به تمنای تو بفروخته

غزل خیلی قشنگیه، بیت اولش اینه:

ای رخ چون آینه افروخته
الحـذر از آه مـن سوخته

هیچوقت گفتم چقدر به این مصلح نالوطی حسودیم می‌شه؟ بعله می‌شه! مثه سگ!


فرنچ کیس


- کاری نداری؟


- نه، کجا می‌ری؟


- دارم می‌رم سر صحنه فیلم‌برداری "وکیل‌مدافع شیطان".


- اووووه چه خبره مگه؟


- می‌خوام برم شارلیزترونو ماچش کنم بیام.


- زده به سرت؟ به جای اینکه اینهمه راه بری تا هالیوود از همین راه زمینی برو ایتالیا تا رم دو قدم راه.


- که چی؟


- برو سر لوکیشن "تعطیلات رمی" آدری‌هپبورنو ببوس هم خوشگلتره هم احتمال کتک‌خوردنت کمتر! حدس می‌زنم با گرگوری‌پک بهتر میتونی کنار بیای تا کیانوریوز و آل‌پاچینو. دوتایی دست به هم می‌شن می‌کشننت!


- واقعا؟


- اوهوم! پس چی؟



انکارناپذیر


گرگ داره می‌گه چرا گوشات اینقدر کوچولوه؟ بهش می‌گم گوشام معمولیه نه؟ 



گفت نه خیلی کوچیکه تا حالا خر اینجوری ندیدم.


توی آینه که نگاه می‌کنم می‌بینم فقط چشمام به همون نجیبی خره!



بی‌رحمم؟


بچه‌سال که بودم یکی از بزرگترین آرزوهام این بود که یه روزی مورچه‌خوار مثل آدم مورچه رو بخوره و مورچه نتونه نوک دمشو سوراخ کنه و پررو پررو بیاد بیرون!!


داغش سر دلم مونده :)



جکوزی


دیشب رفته بودم استخر. 


بعضی وقتا سئانس آخر شب که می‌رم بعضی بر و بچه‌های قدیمیو می‌بینم. محفل خوبی می‌شه، بیشترشو توی کم‌عمقی یا جکوزی با هم گرمش می‌گیریم و گپ و گفت و چلپ چلپ آبی خوش می‌گذره.


خلاصه به امید اینکه بر و بچو پیدا کنم رفتم طرف جکوزی سرک کشیدم که دیدم به! جمعشون جمعه گلشون کمه! همه شروع کردن هلهله و سوت بلبلی و جیغ و ویغ که بپر بیا چرا هفته پیش نیومدی منتظرت بودیم. منم که مدتی بود ندیده بودمشون کلی حال کردم و ماچ و دیده‌بوسی و پریدم توی آب.


ممد بود و جلال و مصلح‌الدین و فخرالدین و ابول و یکی دوتای دیگه. داشتن با هم کل مینداختن و خوش می‌گذروندن منم رفتم قاطیشون جای همگی "آقایون!" خالی :) پرسیدم طاهر کجاست؟ همه زدن زیر خنده که باز مایو یادش رفته بود بیاره راش ندادن تو :))


 شب خوبی بود خوش گذشت.


اون وسطا با مصلح‌الدین کنار هم بودیم بهم گفت بالاخره تو عاشقی یا تاجر؟ تکلیف ما رو روشن کن!


برگشتم که پدرسوخته تو وبلاگ منو میای هیچ سر و صدایی نداری تحفه؟ می‌گه معلومه، اینای دیگه هم همه میان تا تو نبودی داشتیم در مورد این پست آخریت بحث می‌کردیم که یارو زده به کله‌ش به هذیون افتاده!


گفتم ده ده ده ده چرا به خودم هیچی نمی‌گین خرسای قطبی! خوب اقلا یه کم مواظب حرف زدنم باشم! می‌گه خوب دیگه اونوقت مصنوعی می‌شی :) این پستتو که خوندم یاد یه شعر خودم افتادم که همین پیش پات چند سال پیشا گفتم.


پرسیدم کدومش؟ می‌گه:


آن یار که عهد دوستاری بشکست              می‌رفت و منش گــرفته دامن در دسـت

می‌گفت دگـربـاره به خــوابم بـینی              پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست



گفتمش که حالا تو عاشقی یا من؟ برگشته طرف بقیه‌ی آقایون الکی‌خوش و می‌گه اینو! دو روز نیست از تخم سرشو در آورده برا ما لغز می‌خونه! جمع کن خودتو!!! بعدشم همه شروع کردن بهم آب پاشیدن و هر هر خندیدن! 


اینام دنیایی دارن واسه خودشون! کاش منم یه شاعر هفتصد ساله بودم با یه دل الکی‌خوش...



گل‌آقا


هوا سرد است!
به روى بینیم از سقف منزل می‌چکد باران،
زمین یخ، دست یخ، پا یخ، کمر یخ، سینه یخ، دل یخ
غلط کردم اگر هنگام گرما "اوخ و اخ" کردم
خدایا!
پاک، یخ کردم!
-----------------------
چراغى دارم اى یاران
که هر سالى در این ایام بارانى
زمن چیزى عجایب‏ناک و هشت الهفت! می‌خواهد
چراغم، "نفت" می‌خواهد!
چراغى مانده از اجداد من باقى
- الا یا ایها الساقى! -
دمش سرد است و آهش گرم
اما حیف، خاموش است!
------------------------
الا اى مرد نفتى، مرد روغنمال چرکین جامه، در بگشا!
منم، من! مرد سرما خورده بی‌حال
منم، من! مرد هالوى کوپن‏دار مشنگ بیخودى خوشحال!
نباشد بشکه‌ات خالى، زبانم لال!
---------------------------
هوا سرد است و جانسوز است
یکى مى‏گفت:
"روز اول هر سال
نوروز است
- و گرما مى‏رسد از راه..."
صد و سى روز و اندى مانده تا نوروز
صد و سى روز طاقت سوز
به فکر نفت باید بود - از امروز!
-------------------------------
على از من کتاب و کیف می‌خواهد
حسن کفش و ثریا دامن و مهرى جهاز و اصغرى قاقا!
زنم از من لباس پشمى و زربفت می‌خواهد
در این احوال وانفسا
چراغم نفت می‌خواهد!
-----------------------------------
ستایش باد خیاطان ایران را
که ارزانى به ما بیچارگان کردند
تنبان را
مربا، لوله قورى، صنوبر، طبل تو خالى
الک، دفتر، سماور، اشک!
یعنى کشک!
خداوندا!
دلم، غمگین و لرزان است و پر درد است
وزیر نفت و بنزینا!
هوا سرد است!


-----------------------------------

روزی بود روزگاری بود بیست‌سی‌ سال پیش بود. هفته‌نامه‌ای بود به اسم گل‌آقا به سرپرستی مرحوم کیومرث صابری فومنی که یه عده شاعر و طنزپرداز و کاریکاتوریست باذوق رو دور خودش جمع کرده بود و گل‌آقا رو بیرون می‌دادند.

دیشب که هوا این‌ورا خیلی سرد بود و بنده مشغول هاپولرز بودم داشتم با خودم زمزمه می‌کردم "خدایا پاک یخ کردم" و یادم اومد که این قسمتی از یه شعر بود که اصلا نمی‌دونم مال کدوم یکی از آقایون گل‌آقایی بود. ابوالقاسم حالت بود؟ نبود؟ اصلا یادم نیست. افتادم به سرچ  چندین جا شعر رو پیدا کردم غلط و درست انواع ویرایشها و خدارو شکر هیچک کدوم از راویان این زحمت رو به خودشون نداده بودند که اعلام کنند این شعر از کس دیگریست. شاید اگر روزی فهمیدم اینجا اصلاح کنم. خواندنش خالی از لطف نیست اگرچه شرایط عوض شده. چراغ نفتی کجا، کوپن کجا، سرزمین گل و بلبل کجا...


برای اینکه کپی‌رایت تایپ رعایت بشه عرض می‌کنم که این ویرایش از شعر رو از این‌سایت برداشتم که به نظرم تا حافظه ناقصم یاری می‌کنه از بقیه صحیحتر میاد.


رویای مخدوش من


این خط را بگیر و بیـــــــــــــــــــا......................................


.......................بیـــــــــــــــــــــــــــا...............................


..........................................بایست،  ....اکنون بایست.


خوبه خط تموم شد وایسا دیگه!


هووووی کرگدن بهت می‌گم خط تموم شد!

                           راست دماغتو گرفتی مثل لودر از روم رد شدی که!


اه! از اولشم معلوم بود خط برنمی‌داری :(