بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

پرده نقره‌ای معجزه‌گر


سینما چیز عجیبیست.


می‌تواند روح تو را در فضای تاریک خود از جسمت بیرون بکشد و تا دوردست ترین نقاط همراه خود بکشاند.


می‌تواند به مدت یک ساعت و نیم الی دو ساعت معهود تورا خوشبختترین آدم دنیا کند. می‌تواند تو را بخنداند، بگریاند. می‌تواند کاری کند احساس حماقت کنی، احساس رشادت کنی.


ممکن است بر اسب سوارت کند و ماهها و سالها در راه اعتلای وطنت اسپانیای بزرگ بجنگی خستگی‌ناپذیر.


می‌شود که برکشتیی نمناک به عشق دست یافتن به گنجهای بازمانده از دزدان دریایی سرد و گرم و گرسنگی و تشنگی روزگار را بچشی، ملوانان برعلیه توی تنها بشورند به دیرک بادبانت ببندند و بر همان دیرک دارت بزنند.


این روزها اما و این سالها ، پرده نقره‌ای مسیرهای خاصی را می‌رود و می‌بردت و چه خسته و چه کسل.


همیشه خدا جوانی و عاشق و درگیر خیانت و درگیر ازدواج و معضلات اجتماعی حقیر.


آنقدر این جریان سیال ذهن دست‌خورده و آلوده است که حتی از روی صندلی سینما تکانت هم نمی‌دهد چه رسد به اینکه با خود هم‌داستانت کند. بیشتر به طرح کیسه چیپس نگاه می‌کنی و آن دوتا قناری عاشق ردیف جلو گوشه سمت چپ که گویا جریانات سیال دیگری را تجربه می‌کنند غیر از این جریانات.


همه اینها مختص زمانی است که دست‌اندرکاران تولید فیلم کار خود را بلد باشند و روح سینما بر فضای سالن چیره باشد. اگر کار نابلد باشند که برنامه ما ناخوانده همان طرح پاکت چیپس است و بررسی رفتارهای قناریهای جوان که ظاهرا برای پرکردن یک و نیم ساعت کارآییهای خود را دارد.


سینما جادوگر قابلیست.


امشب به دیدن فیلمی رفتم که به من آموخت چقدر خوشبختم. مرا با خود به تهران کشاند در یک خانه کوچک و یک خانواده فقیر اما قانع و خوشبخت.


من آنجا طلبه بودم یک طلبه ساده‌دل شهرستانی عاشق، عاشق تحصیل و عاشق خانواده‌ام. همسر زیبا و دو فرزند کوچکم.


جادوگر از ب بسم‌الله تا ت تمت قدم به قدم و لحظه به لحظه آنقدر مرا زجر داد و لطمه به روح و جسم و عواطفم زد، آنقدر مرا در گرداب بدبختی و آینده تاریک و ناامیدم پیچاند و تاباند که از دقایق ابتدائی فیلم به همه جا چنگ می‌زدم تا خودم و خانواده جوان و درمانده‌ام را از این سیاه‌روزی و بدبختی نجات دهم.


مطلب از اول روشن بود. به سمت دری پیش می‌رفتیم من، زهراسادات عزیزم، عاطفه شیرین‌زبان و امیرعلی کوچکم دست در دست هم که روی آن نوشته بود بدبختی.


فیلم، فیلم خوبیست. چون به راحتی مرا بدبخت و فلک‌زده کرد. چون مرا به قالب خود فرو برد. چون مرا خنداند و بسیار گریاند.


از همه مهمتر وقتی که سالن را ترک می‌کردم به من یادآوری کرد برو بیرون و ببین چقدر خوشبختی. قالب آقاسید را که ترک می‌کنی سجده کن به شکرانه ترک او و سرنوشتش.


بعضی فیلمها هستند که چند روز طول می‌کشد تا بتوانی قالبشان را بالکل کنار بگذاری.



پ.نون:  دیدن این فیلم فقط وقتی روی روحیه اثر منفی می‌ذاره که با فیلم ارتباط نزدیک برقرار بشه. دیدن دوباره فیلم برای سینما دوستان توصیه می‌شود. بار دوم ظرایف تولید رو بیشتر می‌بینید و غم و غصه‌ها اثرشون کم می‌شه. مجرب است.


نظرات 9 + ارسال نظر
Inموریx 24 خرداد 1389 ساعت 10:39 ق.ظ http://inmorix.persianblog.ir

چه متن جالبی راجع به فیلم و سینما بود....هوس کردم برم سینما!

خیلی مهمه که آدم طاقت صندلی تاشو و تاریکی رو چقدر داشته باشه! بعضیا اصلا زیر بار نمی‌رن.

نهال 24 خرداد 1389 ساعت 03:53 ب.ظ http://fazmetr.blogsky.com

سلام
منم خیلی دوست دارم ببینم این فیلمو .اما امتحانا و درسا نمیزاره ...
کاش میشد میدیدمش خیلی تاثیر گذاره

اینجا نشد تو ویدئو کلوپ. از دست نمی‌ره این دوره و زمونه. درستو با خیال راحت بخون :)

Inموریx 24 خرداد 1389 ساعت 06:46 ب.ظ http://inmorix.persianblog.ir

مرسی از تذکرت....نمیدونم چرا ولی بعضی وقتها اینجوری میشه...من خودم فقط فایرفاکس استفاده میکنم

خواهش. منم تا مجبور نباشم فقط فایرفاکس.

آل... 24 خرداد 1389 ساعت 06:56 ب.ظ

من اگه فیلمی اینقدر رو اعصابم اثر بزاره دوس ندارم ببینم .... سلام.

کار خوبی می‌کنی.

من یه ایراد بزرگ دارم که به هنر سینما بیشتر از اعصاب اهمیت می‌دم.

درواقع داستانی که روایت می‌شه برام درجه بالایی از اهمیت نداره. همیشه داستان و خط کلی روایت فقط یه پایه هست که مطالب و حرفهای مهمتر روش سوار می‌شن.

برای همینه که فیلمهایی که یه خط روایی مشخص ندارن رو خیلی دوست دارم.

فیلمساز مجبور نیست که خودش رو محبوس کنه به قصه گفتن. اونوقته که اگه فیلمسازی باشه که حرفهای خوبی برای گفتن داره دستش باز می‌شه که حرفهای بهتری بزنه.

نظر منه خوب! :)

سلام.

آل... 24 خرداد 1389 ساعت 11:34 ب.ظ

اینم یه مدلشه .خوبه .

:)

نوشا 25 خرداد 1389 ساعت 01:37 ق.ظ

سلام زیاد

طلا و مس رو میگین ؟! خوب بود ؟!

امشب می خواستم برم دموکراسی رو ببینم بعد چند روز دیگه برم طلا و مس رو ببینم ( یه وقتی که فینگیلمون نباشه چون حوصله فیلمای اینجوری رو نداره !‌) اما هیچکدوم رو ندیدم در عوضش خرید کردم


نمیدونم چه جوری این چند وقت بدون دزد دریایی زنده بودم ؟!!!

خوب این فیلمی نیست که زیاد روی پرده بمونه. اگه میخوای درد بکشی عجله کن.

صندوقک 26 خرداد 1389 ساعت 12:58 ب.ظ http://ardvisoor.wordpress.com

فعلا زده‌اند کل وردپرس رو ترکونده‌اند :((( هم فوتوبلاگم از دست رفته هم این وبلاگم.

متأسفم برای همه‌مون.

غواص کاشف! 28 خرداد 1389 ساعت 01:32 ب.ظ

سلام رفیق
راستش الان که این پستتو خوندم یاد این افتادم که من چرا دیگه سینما نمی رم؟؟؟
البته دلیلشو می دونم ... یه یک سالی هست که با همه چیز اینجا قهرم! احساس می کنم همه چیز بار ارزشیشو واسم از دست داده! پیرو همین بحث تلویزیون هم یک ساله ندیدم!(فقط در چشم باد اونم تفننی!!) نمی دونم چرا اینقدر سقوط فرهنگی ؟؟؟؟؟؟
................
.......
....
..
.
گرفتی دیگه؟

من از گیرندگان سابقم!! :))

تلویزیون رو که من بالکل طلاق دادم در حدود بیست سالی میشه بلکه سی سال!

سینما هنوز تک و توک توش نیمه قابل تحمل یافت میشه و نمیشه...

الی پلی 29 خرداد 1389 ساعت 01:06 ب.ظ

حتما باید فیلم دیدنی ای باشه.... هنوز که به شهر ما نیومده!۱۴۷۸۰

فیلم تفریحیی که قطعا نیست. اما سلیقه‌های بخصوصی خیلی می‌پسندنش.

راستی اون عدده چیه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد