دلم میخواد بدونم چند نفر واقعا وبلاگ منو میبینن یا هر چند وقت یک بار از روش عبور میکنن.
میخوام یه امتحان کنم. دوستان عزیز ساکت من ازتون خواهش میکنم یک بار و فقط یک بار برای من یک دونه کامنت بذارید و توش لازم هم نیست چیز خاصی بنویسید یک کلمه. مثلا بنویسید "تربچه" یا ممکنه یکی دلش بخواد توش بنویسه "کیه؟؟" اولین کلمهای که به ذهنت میرسه بنویس. اگه هم دوس داشتی متن معنیداری بنویسی که منت بزرگی سر من گذاشتی. دیگه هم توقعی ندارم بعد از این چیزی بذاری اما دلم میخواد بدونم چند نفر واقعا بهم سر میِزنن.جای امضا هم قرار نیست یه اسم باشه بنویس "حاضر" یا هر کلمهای که به ذهنت میرسه.
مهمه برام. نحوه نگهداری این وبلاگ از این به بعد بستگی به این جوابها داره.
اگه پیشنهاد یا انتقادی هم به من داشتید بگید. متشکر میشم.
خواهشم هم اینه که هر نفر یک کامنت بذاره چون واقعا برام مهمه بدونم حقیقتا چند نفر بهم سر میزنن.
من یه تعداد دوست ناطق دارم که یکی از یکی فعالترن :) این لینکای بغل رو نگاه کنید اکثر قریب به اتفاق تعطیلن یا نیمه افراشته. دوستان صامت هم اگه نباشن معنیش اینه که روش وبلاگداری من اشکال اساسی داره و باید تغییر ماهیت بده یا درش بسته شه. سلیقه من در شنیده شدن و خونده شدنه. دوست ندارم وبلاگم دفتر خاطرات شخصیم باشه یا دفتر عقاید اختصاصی خودم.
حتی اگه یه دونه کامنت نداشته باشم اونقدا مهم نیست که خوانندههام اتفاقی و هر از گاهی باشن. برای همین لطفا همکاری کنید. اگه دلتون میخواد روشمو عوض کنم هم بگید. کجای وبلاگم آزارندهس. چند روز پیش یکی میگفت وبلاگت زیادی خشکه. حوصله متنهای بلندشو ندارم. قصهها که دیگه هیچی. خوب این یه سلیقهس که من خوشحال شدم از شنیدنش.
نظر خودتو بگو لطفا. من یه هفته نظرسنجی میکنم و بعد نتیجهگیری.
ممنون.
پ.نون: تو این یه هفته من ساکتم فقط کامنتا رو چک میکنم. بعد از هفته نظرات شما رو با نظر خودم تلفیق میکنم. شاید اصلا تعطیلش کردم اگه دیدم خریداری ندارم. اما هرچی که باشه پاکش نمیکنم. فقط درشو میذارم. شاید یه روز دلم برای خودم تنگ شد باز خواستم که باشم.
پ.نون: پ.نون اون پ.نون نیست قزن راست گفت. پ.نون الآن بیشتر شبیه یه رون گوسفند شده که گرگ هر روز داره براش دوردهنشو میلیسه...
به نظر من که خودتو عشقه...و دوباره به نظر من قشنگ اونیه که خودت می نویسی...با سلیقه ی خودت!
وبلاگتون جالبه.مخصوصا داستانهاش.
منکه اصولا و اصلا خواننده خاموشی نیستم. و نفهمیدم گفتی که ما هم که غیر خاموشیم اعلام حضور کنیم یا نه. اما یه عقیده شخصیم رو میگم . برای من بابونه یا پ. نون یه دوسته در دنیای مجازی ، یه سری نوشته هات رو دوست دارم یه سری رو نه. اما همیشه میخونم. و وقتی که وبلاگت آپدیت نمیشه ( مثل مدتی قبل که غیبتی طولانی داشتی ، ناراحتم) . بطور خلاصه بودنت خیلی خیلی بهتر از نبودنته. و در مورد پی نوشتت ، اره تغییر کردی . اما همه تغییر می کنند و حال خوب و حال بد دارند. اما مهمش اینه که خودمون رو تو حال بد ول نکنیم و خودمون سعی کنیم به حال خوبمون برگردیم.
دلم میخواد بدونم یه سریی که دوس نداری کدومان. آیا از یه دسته خاصین یا نه.
آره ، بیشتر شامل داستان ها میشه، نوشته های جدیت یا حتی شوخیت که نمایانگر عقایدت هستند رو خیلی خیلی بیشتر دوست دارم. البته بین داستانها شده از بعضیهاشون خوشم بیاد. اما راستش با کلیتشون خیلی سازگار نیستم. شرمنده اینقدر روراست جواب دادم. دلیلش اینه که اصلا نمی خوام نباشی.
سلاملیکم سلاملیکم
آخ چقدر دلم میخواست این نظرسنجی رو بذاری که گذاشتی...
به قول رامین زمانی:وبلاگتو دوست دارم...زنگ وبلاگتو دوست دارم...با وبلاگت میتونم ارتباط برقرار کنم...
فقط یه چیز:
از اسم ((بابونه)) بدم میادالبته میدونم بابونه چیه نگی این ترنج چقدر خنگه ولی نمیدونم چرا هر وقت میام وبلاگت و اسم وبلاگ رو می بینم یاد آدمی می افتم که همه اش بهونه می خواد بگیره!!!!
بابونه=با بهونه
بنده نهال هستم نونزده ساله از تهران ...وبلاگ خوبی داری به هم سر بزن بوس بوس !
اوصولان من آدمی هستم که تا نخوام کاری نمیکنم . منظورم اینه که من میخوام بیام وبلاگت و میام و اگه دلم بخواد کامنت میزارم و بعضی اوقاتم نه ..کلا اینکه وبلاگت جز اونایی که من میخونم . نمیخوام تعریف کنم پس نمیکنم !
گفتی تعطیل یا نیمه افراشته یاد یکی از دوستام افتادم
هاتفی از گوشه میخانه دوش
گفت ببخشند گنه می بنوش
لطف الهی بکند کار خویش
مژده رحمت برساند سروش
این خرد خام به میخانه بر
تا می لعل آوردش خون به جوش
لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته سربسته چه دانی؟ خموش
گر چه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدر ای دل که توانی بکوش
گوش من و حلقه گیسوی یار
روی من و خاک در می فروش
بقیه ش رو حسش نیست تایپ کنم، ولی همینقدر که دوست دارم خیلی برای خودم ارزش داره، بودنت رو نگیر.
می خونمت.بی صدا.
همیشه میخوانمت
با صدا
سلام
سلام منم آلبالو که خودتون میشناسینم و میدونین که اینجارو خیلی دوست دارم و بهش اعتیاد دارم! ولی خب بعضی از پستارو دوست ندارم یعنی چون حوصله ندارم بهشون فکر کنم یه جورایی پیچیده و سنگینن براشون ترجیح میدم کامنت نذارم مثل زنگ انشا مزخرف و.... داستاناتونم دوست دارم و حد اقل روزی دوبار میام اینجا البته اگه توی شهر باشم که این چند روز نبودم.... سایتون کم نشه آل....
روی من و سر زدن من اصلا حساب نکنیاااا
من از روی ناچاری میام اینجا
یه ایده قشنگی توی پ.نون اولت گفته بودی که خیلی جالب بود
عرض ارادت
الو! صدا میاد؟
منم وبلاگت رو می خونم. مثل خیلیای دیگه، بعضی از پست هات رو دوست دارم بعضیاش رو نه.
به نظرم مهم اینه که باشی و بنویسی. اینکه من 100% کارات رو دوست نداشته باشم خیلیم خوبه! معنیش اینه که آدما می تونن توی همه جنبه ها سلیقه یکسانی نداشته باشن!
به هر حال، من دوست دارم باشی و بنویسی.
بعضى از کارا شانسین یا از دسته بخصوص؟
از کلمات سنیپ سس 40 چراغ آاوووووو یادتان میفتم
سلام تازگى چلچراغ نگرفتم نمیدونم سنیپ سس چیه، اما ممنون.
شاذه راهنماییم کرد من اینارو سر هم میخوندم متوجه نمیشدم فقط مونده آااوووو که شاید یه پست قدیمیى باشه اونو یادم نیومد. ببخشید پاک درهمم تیز نیستم :(
سلام
سنیپ منظورش امضای قدیمیتونه، سس هم علاقه تون به این خوراکی احتمالا.
من از دید خاص نوشته هاتون خوشم میاد. گرچه مرتب سر نمی زنم. ولی هربار میام پستای عقب مونده رو می خونم.
پاک قاطیم :) ممنون
گفتی بنویس تربچه من میخوام بنویسم پیازچه
امضای قشنگی داری.
سرمایه های هر دلی حرفهاییست که برای نگفتن دارد
روت سرمایه گذاری میکنم و هیچ نمیگویم
سوالای سختی می پرسی. منظورم "من نوعی" بود. درثانی، حالا فکر می کنم نمونه ای از کاراییت که دوست نداشتم رو بهت می گم. (بذار وقت بذارم یه بار آرشیوت رو بخونم!!)
اجباری نیست دوست من اما بهم بگی خوشحال میشم بدونم.
سلام
تربچه
سلام مجدد...
ببخشید قصور از بنده است ولی همیشه مشتری وبلاگتون هستم...حتی اگه به وبلاگ خودم سر نزنم...
دعا کنید حس اینترنتم زیاد بشه...!
من گاهی از توی آرشیوت پست های قبلیت رو می خونم اما بیشتر وقت ها نظرم نمیاد.یعنی نمی دونم که چی باید بگم...در کل مدل وبلاگت و نوشته هات رو دوست دارم... مخصوصا داستان های متفاوت و سرشار از خلاقیتت!تو میتونی! ادامه بده. نون عزیز!
این یک هفته کی تموم میشه؟! آیکون انتظار!! نتتظر پست جدیدم....
:)
راستش میدونم که منو حساب میکنین خودتون الان اومدم ببینم کسی از شکلکای من استفاده نکرده باشه یه وقت
که خدا رو شکر موردی نبود
تو که میدونی داستانهای زیبات رو همیشه دنبال میکنم ..ولی مدتی هست منم کمتر در دنیای وبلاگنویسی آفتابی میشم ..اینو نذار بحساب کم لطفی ...تو از جمله دوستانی هستی که تشویقت برای نوشتن تاثیر گذار بوده .
خوب میام به وبلاگت اما بی سر و صدا !
میدونم دیره اما میدونی که هستم..
همه کاراتو دوست دارم ولی بیشتر از نوشته های مرتبط به طرز فکر و عقیده ات خوشم میاد! اونایی که می تونم توش نظرمو بذارم و به نوعی درد دل یا بیان عقاید باشه واسم! قصه هات هم خوبن ولی من متاسفانه دیگه مثه سابق نه می تونم زیاد تو همنوشت شرکت کنم و نه قصه هاتو به روز بخونم(شاید از دهن که افتادن برسم!!)
ولی هستم.. البته فکر کنم تو وبلاگ تو نه خودم!!!!
متشکرم، همیشه به عنوان همراه روت حساب کردم، دوست خوب.
قزنچه !
اگه نمیگفتم میمردیَم !!!
تو چرا امضا نداری قزن؟ :) خوب شد گفتی!!
پسرعمو ! پسته هات شورن !
شور