اگه سرگرمی خودتو به عنوان شغل انتخاب کنی یه لذت زندگیتو از خودت گرفتی. آدم با چیز اجباری حال نمیکنه.
از اون طرف اگه تونستی جوری خودتو عادت بدی که به شغلت مثل سرگرمی نگاه کنی بردشو کردی. کار سختیه، خیلی سخت. اگه کسی بازخواستت کنه که چرا این کارو نکردی نمیشه.
من بعضی وقتا هست که به یه گوشهی کارم علاقمند میشم ساعت و شب و روز نمیشناسم خیلی بامزهس اما اگه وسط کار یکی برداره بگه چرا داری خاکبازی میکنی تمام کیفش تموم میشه.
نمیدونم این اشکالمه یا حسنم یا هردوتاشم. وسواس میکنم. میخوام کاریو که میکنم بهترین باشه برای همین طول میکشه، تا هم میام روون بشم توش یه روش یا کار جدیدتر میاد که باید اونو اهلیش کنم. بازم نمیدونم چرا چی چطوره چقدر خوب یا بده.
بعضی وقتا فکر میکنم اگه الآن توی یکی از این مراکز تحقیقاتی پدرمادردار بودم که یه سری امکانات توپ در اختیارم بود و بهم میگفتن این امکانات، این دستیار، این پول، این وقت، این تو و این پروژه! برو ببینیم چکار میکنی، چکارا که نمیکردم.....
:))) چه کارا که نمی کردی...
خب اسمتو که نمیدانم، حداقل بگو شغلت چیه!
:فضولی
یه جور مهندسم ;)
حقیقتا برای فضولی که نیست! برای درک بهتر این پست بود!
راست میگی ؟ ... دارم فکر می کنم... یعنی اگه یه کاری رو به عنوان سرگرمی دوس داشته باشم بعد بشه اجبار ازش خوشم نمیاد؟ یعنی چون اجبار اومده وسط دیگه بد میشه... نمیدونم! یعنی دارم بعضی از سرگرمی هامو رو تجسم می کنه که اگه شغلم بشه چی میشه بعضی هاش آره بعضیهاش نه ...
همینطوره، اقلا خیلی از کیفش کم میشه. عادی میشه دیگه و اگه یکی بهت فشار بیاره یالا این کار منو انجام بده خوب اعصاب خوردی هم میشه کمکم.
اینکه میخوای به بهترین شکل انجام بدی که خوبه. حسنه !
این نظر من بود! حتی اگه بقیه قدرشو ندونن ، یا خریت بدونن.
بله اما وقتی کار میخوابه تا برسه به حد بیست بعضیا دوس ندارن.
به هر حال سیپیام اینو نمیگه.
دقیقا قبول دارم که به سرگرمی نباید به شکل شغل نگاه کرد وگرنه میشه مثل سرگرمی مورد علاقه من که به محض اینکه به شکل شغل بهش نگاه کردم الان یک ساله که دیگه نگاهشم نکردم
بعدشم امثال شما اگه اون امکانات رو به دست میاوردین میشدین پدر جد ناساییها ...
ثالثا کاشکی میشد به کارهای دائمی و روزمره به چشم سرگرمی نگاه میکردیم اونوقت زیر پای بچه ها رو جارو کردن هم مثل بوتیک رفتن کیف داشت ;)
باید کار آدم تا یه حدی ذوقی باشه اگه نه نمیشه سرگرمی.
من هر کاری رو که یه اجبار توش باشه میشه برام خسته کننده ترین کار عالم حتی اگه تو اون کار ذوق داشته باشم.از وقتی که کلاسشو دارم میرم که اصولشو یاد بگیرم ,برا دل خودمم هست ,ولی روز کلاس که میرسه روز مرگمه!
ربطی به موضوع داشت؟!!!
کاملاً
سلام
بستگی به نوع شغل ونوع سرگرمی داره.به نظرمن کارایی که جنبه ی آفرینندگی وهنری دارن مثل زیرگروه های هنرومعماری حتما بایدبه صورت تلفیقی ازهردو باشن.کارای کامپیوتروبرنامه نویسی هم تاحدودی همین جورن.
ولی یه کارای جدی تروخشک تر (مثل مثلا کسی که استادآماریاریاضیه)حتی اگه شخص بگه دوس دارم رشته رووواسم سرگرمیه و....بازم این جورنیست.یه جورنفس گیری شدیدروحی می یاره.ایناحتما بایدزمانی برای تفریحات وسرگرمی های دیگه داشته باشن(که معمولا ندارن)......
کار ذوقى هم اگه سفارشى و ضرب الأجل دار شد دیگه خاصیت خودشو از دست میده. فرض کن شاعرى که تا پس فردا مراسم افتتاح فلانجا باید قصیده مخصوصى بگه یا نقاشى که به سفارش صاحب مغازه یک کارو باید رو دیوارش ترسیم کنه یا دلقکى که هر شب تو سیرک یک کارو تکرار میکنه چقدر از هنرشون لذت میبرن؟
اینم هست........
آره عادی شدن بده... هر چیزی که عادی بشه ، دیگه لذت و کیفی نداره.
خوشبختم جناب یه جور مهندس
منم یه جورایی خوشوقتم
چقدر خوب (: همیشه یه چندتا کار داری و همیشه داری مرزهای دانش رو گسترش میدی (این کلمه مرزهای دانش رو نمیدونم از کی یاد گرفتم)
زندگی به این شیرینی (:
بسیار