خوابهای خوب میبینم
گاهی به خودم میگم چه خوب میشد اگه جای خواب و بیداریم عوض میشد.
هر وقت روزگار فشار میاورد ، از بیداری میپریدم و تو خواب به خودم میگفتم خدا رو شکر همهش یه بیداری الکی بود و راحت پرواز میکردم میرفتم دنبال کار و زندگیم
یادم میاد زمانی که میومدم یادداشت بذارم دستامو میذاشتم روی کیبورد، چشامو میبستم و باز میکردم، یه مقدار خیره میشدم به صفحه مانیتور و شلیک میکردم.
هرچی میومد تو ذهنم مینوشتم. حس و حال همون لحظهم رو مینوشتم.
الآن که دارم فکر میکنم میبینم که چقدر جالب بود و چقدر روون.
حال خوب، حال بد، حال متوسط!! هرچی که بود یهو چپکیش میکردم این وسط و میرفتم بعد میومدم پ میدیدم که کی چی گفته و حال و احوال و سایر قضایا.
الآن نمیدونم چجوری میتونم همون منوال رو ادامه بدم.
آخه کسی نیست. :))
حالا هرچی....
یادداشت پایینی رو که گذاشتم خوشم اومد :) دلم خواست باز بنویسم. اینم از همون شلیکها شد دیگه.
یه حس جالبی بهم دست داد.
هی اومدم گفتم میام میام باز نیومدم. این دفعه نمیگم میام میام ببینم میام یا چی :)
آسمون ابری و بارونیه .روز خوبیه.... حسهای خوب چندتا شدن. بابونه و بارون و چندتا «با»ی دیگه که نمیگم.
پنون - «پ»مو گمش کردم همین دور و برا!! کسی ندیده؟ تازگیا خیلی حواسپرت شدهم همهش یه چی گم میکنم :(
همینطور بدون سلام و علیک -یادداشتی بسیار همینطور یهوییی-
دلم لک زده برای یه دنیای ناشناس ناشناس
این روزها بس که همهچی علنی شده، شبکههای اجتماعی بیداد میکنن، تا مغز دماغت رو همه دیدن و میشناسن حالم از ریخت وضعیت به هم میخوره.
اینجا پ.نون هستم. یه پ.نون آزاد.
هرچی بخوام مینویسم
هر چی بخوام جیغ و ویغ میکنم
هرچی بخوام غر میزنم
به زمین و زمون اعتراض میکنم
به هرچی بخوام اظهار علاقه میکنم
رااااحتتتتتت
خیلی خوبه
هیچکی نمیاد بگه آقای ایکسوایزد از شما بعیده!
من اینجا یک عدد پ.نون خالی هستم.
اصلاً کار ندارم تو که میای با من حرف میزنی کیی چیی کجایی همین که هستی و دوست منی خوبه. دمتم گرم.
فعلاً همین.......