بچگیا ته حیاط یا حیاطخلوت مرغ و خروس و گاهی کفتر داشتیم. البته کفترا آزاد بودن میپریدن لب بوم از همدیگه دلبری میکردن که فعلاً مورد بحث الآنم نیست.
صحبت سر مرغهامونه
این شیطونا یه سری یاد گرفته بودن برن تو لونه خالی کفترا تخم بذارن!! باور نمیکنی! مرغ که قرار نیست پرواز کنه، حدود یک متر و نیم دو متر میپریدن بالا تا لونه کفترا و تخمشونو اونجا قایم میکردن.
مونده بودم چجوری شده اینا چند وقته از تخم رفتن. همیشه روزی چندتا تخممرغ داشتیم یهو تموم شده بود.
طی یه عملیات جاسوسی و تعقیب و شنود، مچشونو حین ارتکاب جرم گرفتم!!
خلاصه صندلی گذاشتم رفتم بالا رسیدم به یه گنج بزرگ تخممرغ! آی کیف داد! آی حال داد!! بیشترش برای اینکه دست این وروجکا رو خونده بودم :)
از این کار خودم یاد اون مرغا افتادم. اومدم یه جایی که هیچکی نمیاد و نمیره برا خودم دارم تخم میذارم :))
تا تخمی دیگر روز و روزگار به کام
:))
ارادتمند پ.نون
بسیار عالی آقای پ نون عزیز
ممنونم لطف شماست