ارتباطات اجتماعی خیلی ظرایف داره که قلقش به دست نمیاد مگر با تجربه مکرر و تجربه. قضاوت در مورد اخلاق یه آدم، و انتخاب نحوه مناسب برخورد با اون شخص در یک نگاه تقریبا محاله. بله میشه تو یه تصمیمگیری مقطعی آدم بتونه تقریبا مناسبترین نحوه عکسالعمل به حرفها و کارهاش رو انتخاب کنه اما نمیتونه بگه این آدم قطعا اینجوریه و براش فرمول کلی صادر کنه.
توی تاکسی نشستی. یه رانندهی عصبی هست که دم به دقیقه سبقتهای ناجور میگیره، هرکی از جلوش میاد چارتا لیچار چارواداری بارش میکنه. عابرهای کنار خیابونو میترسونه. به نظرت چقدر آدم بدیه؟ شاید دوتا خیابون پایینتر یه تصادف کرده با آدم دیوونهی بیمنطقی که پاک زده به سرش. آستانهی تحملشو دریده و هنوز حالش نیومده سر جاش. شاید فرداش اگه ببینیش خیلیم سلیمالنفس باشه، شاید.
رفتی خرید. زن فروشنده یه اسکناس مچالهی بیگوشهی نقاشیشده بهت میده بقیهی پولت. با احتیاط بهش میگی میشه اینو عوضش کنی؟ بلا نسبت مثل هاپو برمیگرده طرفت میگه من اینو از خونهی ننهم که نیاوردم یه مشتری بهم قالبش کرده. عتیقه که جمع نمیکنیم همینا رو باید بدیم بره. بد جونوریه نه؟ نمیشه طرفش رفت؟ اولین حدس برای این آدم باید این باشه که دم پریودشه، ولش کنی خرخرهتو هم میجوه. خدا اینطوری براش خواسته و برای بقیهی جامعهی نسوان.
توی اداره، پروندهتو خیلی محتاط میذاری رو میز طرف. همینطور که سرش پایینه بازش میکنه و یه ورق تندی توش میزنه. بعد میگه کپی شناسنامه و کارت ملیت کو؟ پاراف مسئول نوسازی چرا نداری؟ تابلو به اون گندگی زدیم توی راهرو که وقت ما و نوبت اونای دیگه رو بیخودی ضایع نکنین شماها. بعد با خشونت پرونده رو به هم میکوبه و میندازه جلوت و به نفر پشت سریت میگه شما... بله ممکنه ایشون ذاتا آدم بدجنس و بداخلاقی باشن. شاید هم تو خونه زنی داره که با هم تفاهم ندارن و اون دعوا و مرافعهی توی خونهشو همینطوری آورده سر کار. ایبسا الآن جای تو داره اونو پیش چشمش میبینه با یه صورت به همفشرده و آمادهی پارس. یا اینکه صابخونهش به اینجاش رسونده روز و حالشو. نمیدونم هزارتا دلیل مختلف.
منو توی یه مهمونی میبینی صورتم تو همه. هرچی باهام حرف میزنی رومو میگردونم یا چرت جوابتو میدم یا نیشدار و تند. از اون به بعد میگی پ.نون آدم مزخرفیه؟ ممکن نیست حدس بزنی چیزی ذهنشو درگیر کرده که الآن اصلا اینجاها نیست؟ شیشدنگ حواس و اخلاق و روزگارشو همچین گرفته که نمیتونه خودش باشه؟ بخصوص آدمایی که سابقه و استعداد آستانه تحمل پایین و افسردگی دارن. اونا که پاک تغییر ماهیت میدن بدون کنترل. افسارشون میافته دست یه جونوری که ازش بیزارن.
نظر من اینه که آدم باید احساس اولش نسبت به کسانی که برخورد اجتماعی نامناسبی دارن قبل از بیزاری و دلخوری، دلسوزی باشه. چون اینجور آدمها خیلی بیشتر از لطمهای که به دیگران میزنن دارن روح و روحیهی خودشونو متلاشی میکنن.
این عقیدهی منه. عقیدهای که هیچوقت نتونستم اجراییش کنم. مجلسم تصویبش کرده اما دولتم زیر بار بخشنامهی اجرائیش نمیره هیچ رقمه. مگه وقتی که حالم خوب خوب باشه.
کو اون حال؟
پ.نون: بعضی وقتها یه چیزی غلغلکم میده وبلاگمو پاکش کنم. نمیدونم دلیلش چیه اما الآن خیلی داره غلغلکم میده. یکی دوروزی این ورا نیام شاید بهتر بشم. همین الآن مشغول پاک کردن اکانتهای پلاس و فیسبوکمم شاید این غریزه نابودگریم به وبلاگم لطمه نزنه.
بچهسال که بودم یکی از بزرگترین آرزوهام این بود که یه روزی مورچهخوار مثل آدم مورچه رو بخوره و مورچه نتونه نوک دمشو سوراخ کنه و پررو پررو بیاد بیرون!!
داغش سر دلم مونده :)
کسی یه آسایشگاه روانی تر و تمیز سراغ نداره؟
جایی که آدمو ببرن بخوابونن، زنگای ورزش یه ژاکت تر و تمیز تنش کنن، زرت و زرت بهش آمپولای تقویتی بزنن.
درختای بلند و پرسایهی چنار و گردو همهجای باغشو پر کرده باشه. نیمکت و چمن و گل و پرستار همهجاش کاشته باشن.
اتاقهاش تمیز و دلباز با پنجرههای یکتیکه رو به باغ. نردههای فرفورژه برای اینکه خودمونو پرت نکنیم بیرون نفله شیم. همهجای تو سفید و بوی مواد ضدعفونی. گلای مصنوعی کنار ایستگاه پرستاری. آبسردکن گنده وسط راهرو.
عکس پرستاری که انگشتش رو دماغشه و من براش سیبیل کشیدم.
صدای نعرههای از ته جگر که گهگاه از یه جاهای نامعلومی میاد.
کارتون تام و جری، فوتبال جام باشگاههای اروپا و پیپ با سیخ و سهپایهی مخصوص تمیزکردنش.
پیژامهی گلگلی با گلای ریز خیلی نرم و لطیف. قرصهای رنگ و وارنگ که بعضیاشون رو صبح میخوروننمون بعضیا ظهر بعضیام قبل از خواب.
پسر باغبون با یه دسته گل که تازه چیده.
صبحبخیر امروز چطوری؟
ظرف ژله که یواشکی از یخچال توی آشپزخونه کش رفته باشم.
دمپاییای ابری لاانگشتی پت و پهن که صدا نمیده و برای کشرفتن خیلی چیز خوبیه.
هماتاقیای دیوونهی بیآزار خوراک منچ و تقلب.
.
.
.
کسی سراغ نداره؟ :(
انگریبردز بلای مهلک جامعه متمدن ایران و جهان!!
دیشب جایی بودم که تعدادی افراد عاقل بالغ متمدن دور هم جمع بودیم. بد هم نبود جای همگی دوستان خالی. حرفهای معمولی چطوری و دیگه چه خبرا و از این حرفا که تموم شد کمکم به طور طبیعی حلقهی صحبتها به امکانات موبایلها همگرا شد و رسید به جایی که دوتا دوتا و سهتا سهتا سراشون رفت توی موبایلهای فیمابین و اول بحث همیشگی "آندروید بهتر است یا اپل" جایگزین مناسب "پول بهتر است یا ثروت" پیشکشیده شد و متعاقبا برنامههای قابل اینستال و قابل اجرا و در نتیجه همه مذاکرات چه بازیهایی داری و لبّ کلام انگریبردزو تا چه لِوِلی رسوندی؟
کمکم دیدم که موزیک جانبخش دیریریم دیم دیم انگری بردز و جیغهای انتقامجویندهی پرندگان عصبانی از گوشه و کنار بلند شده. بعضیها از صفحهی کوچک موبایل و بعضیها از صفحه دلباز پدهای جدیدتر. واقعا هم همه با علاقه مشغول به رخکشیدن قابلیتهای کسبشدهمون بودیم در امر خطیر نابودسازی دشمنها و ساختو سازهاشون. اینجا رو باید از ضربه مستقیم استفاده کنی، نه من از حمله هوایی با قوس بلند استفاده میکنم بهتر جواب میده.
به فکر افتادم که آیا این کار خوبه یا بد؟ قطعا از نشستن و پشت سر این و اون غیبت کردن که بهتره اما به نظرم از خیلی کارهای دیگه بهتر نیست. امروز به این مطلب فکر میکردم که این تبی نیست که فقط دامن من و دوستانم رو گرفته باشه. با یه سرچ توی دنیای اطلاعات نتایج بامزهای گرفتم.
اول اینکه این بازی به ظاهر ساده قیمت شرکت سازندهش رو از مرز یک و دودهم میلیارد دلار گذرونده!!
یه تعداد عکس جالب هم پیدا کرده بودم که با این پیکوفایل قشنگ، سایت هوست پیشنهادی حاجی بلاگسکای نتونستم چیزیو آپلود کنم. طوری نیست برات تعریف میکنم.
یه عکس دیدم از کیک تولد انگریبردز! به قد و اندازه یه میز ناهارخوری! جک و جونورها و چیزمیزهایی که توی صفحه انگری بردز میبینی همهش اونجا با مصالح خوردنی ساخته شده!!
کلی اسباببازی کوچیک و بزرگ از شخصیتهای عصبانی و دشمنهاشون برای سنین مختلف کودکان.
بازیهای کارتی حافظهای، بازیهای صفحهای و جورواجور انگریبردز که خارج از صفحهی موبایل و پدها روی میز چیده میشن و بچهها با جوجههای مختلفشون میفتن به جون آدمبدا!
جالبترین خبری که خوندم این بود که شرکت دویچتلکام پدر شرکت تیموبایل توی یه میدون یه مجموعهی گندهی انگریبردز درست کرده در سایز ساختمونهای چندطبقه و با یه دوشاخه عظیمالجثه یه انگریبردز دنیای واقعی رو مدل کرده! اتفاقا کلیپشم یه وقتی دیده بودم شایدم یه گوشه کناری داشته باشم کلیپشو.
تبلیغات، تبلیغات دنیای متمدن امروزی سر یه چیز خیلی کماهمیت که میشه از توش بالای میلیارد دلار درآمد داشت! یعنی چیزی در حدود یه دونه یک و چهارده تا صفر جلوش از وجه رایج مملکتی ما. میبینی مخ اقتصادی کجا خوابیده؟ وسط دوتا چشای یه جوجه عصبانی با سگرمه کلفت و سیاه!
آقای روزمرگی عزیز
با احترام امانتتان را به ضمیمه عودت میدهم.
ببخشید اگر مجالی نشد تیغهاش را از خون سینهام پاک کنم.
با تقدیم بهترین آرزوها
دوستدار شما پ.نون
مخدر چیز خوبی نیست چون آدمو خدر میکنه.
وقتی میگم مخدر منظورم اون مواد ممنوعه بالأخص نیست. هر چیزی که آدمو خدر کنه. روح آدمو، جسم آدمو.
اگه نمیفهمی چی میگم خوش به حالت. وقتی نسبت به هر چیزی بیتفاوتی خدری. وقتی از دیدن یه شاخه گل دلت قیلیویلی نمیره خدری. وقتی کارهای واجبتو نگاه میکنی و فرق چندانی برات نمیکنه شد یا نشد خدری. وقتی دندونت شیش ماهه که سوراخه و هر وعده باید با هزار فوت و فن توشو خالی کنی و نمیری دنبال اصلاحش خدری. وقتی که....
اما چی خدرت میکنه؟ اون چیز بد چیه؟ نمیدونم. شاید یکیش همین نت نعلتی. اشکالش اینه که حتی اگه اینو ترک کردی میری سراغ یه مخدر دیگه.
اگه میشد ستینگمو عوضش کنم.... این کنترل پنل آدم کجاست؟ هان؟
خورشید روزهای سخت قانون طبیعت رو زیر پا میذاره که حال تو یکیو بگیره....
راه نمیره. فکر میکنی اومده پیکنیک وسط آسمون!
دیدی؟
برعکسش وقتی یه کار داری که ضربالأجلش غروب باشه. انگار یارانهش اعلام شده نمیفهمه از کدوم وری باید غروب کنه.
در یک آب مواج و متلاطم سالها شنا میکنی، دست و پا میزنی. گاه غرق میشوی و نجات پیدا میکنی. تجربه میکنی که از موجها چگونه به نفع خودت استفاده کنی. موفق میشوی و سرانجام به ساحل میرسی.
خودت را روی شنهای گرم ساحلی رها میکنی و از تماس موجکهای آرام ساحلی با پوستت لذت میبری. بلند میشوی و اطرافت را میپایی.
اطرافت را شناسایی میکنی و میبینی تمام این سالها در حوضچهی تفریحی کوچکی درگیر خودت بودهای. تابیدهای و پیچیدهای. در تمام این مدت دور خودت چرخیدهای و دنیای هولناکی را برای خودت ساختهای به دلیل خود خودت.
آنقدر خودمان را کوچک و مشکلاتمان را بزرگ میکنیم که یک عمر در یک هیچ میگذرانیم و نامش را تلاش برای بقا میگذاریم.
گوز
چراغ لوباتری پ.نون روشن شده...........
چراشم نمیدونه. هنوز ماه مبارک شروع نشده! انگار باتریاش فاسد شدن.
اه!
پ.نون:
اینجا پشت میز کار پ.نون. همهچیز به هم ریخته از جاشم نمیتونه جم بخوره.... آیلاویو پیامسی....