دوستانی که از سری قبل با من بودن که خوب میدونن. یکی از جاذبههای توریستی وبلاگ بابونه همین همنوشتها بود. جدیدا هم غیر از دوستمون بهاره نفر اضافه نشده و هرچی ریزش داشتیم متأسفانه. دوستان خوبی که اون موقع حسابی فعال بودن و تو کار رفت و آمد و الآن فقط وبلاگهاشون به یادگار مونده.
حالا اینجا دلم میخواد همنوشت رو دوباره سر بندازم.
حتما دوستان قدیم که خوب یادشونه. دوستان جدید و کسانی هم که از این به بعد به جمع کوچک ما میپیوندن طبعا آشنایی ندارن و اینجا براشون تعریف میکنم که همنوشت چی بود و چطوری اداره میشد.
سوژه همنوشت یه موضوع بود که یا توسط من پیشنهاد میشد یا یکی از بر و بچهها به من میگفت و من سوژه رو میذاشتم توی پستی با سرفصل همنوشت. معمولا خودم هم اولین مطلب رو در اون مورد میذاشتم توی پست. بعد هرکدوم از دوستان که علاقمند بود مطلب خودش رو که در ارتباط با اون سوژه بود برای من کامنت میکرد و من اون مطلب رو به اسم خودش میذاشتم توی پست. در نتیجه یک پست با یک سوژه داشتیم که مرکب بود از اثرات همه بچهها و معمولا هم چیز بامزه و خوبی از کار در میاومد.
حالا سوژه میتونست یه مسئله اجتماعی، طنز، انتقادی یا هر چیز دیگهای باشه. یادتونه یکی از همنوشتها یه دونه عکس بود که پرسیده بودم داستانی که توی عکس جریان داره چیه؟
هرکسی از بچهها با تخیل خودش یه داستان کوتاه براش نوشت که خیلی کار بامزهای در اومد. اینجا یه شروعی میکنم. شاید نشه که به اونجاها برسه. آخه بلاگ من اون روزا ترافیک خوبی به نسبت خودم داشت. شاید روزانه صد دویست نفر میومدن و میرفتن. اینجور کارهای جمعی اگه جمعی نشه یخ میکنه.
حالا امتحان میکنیم. خواهشم از همه دوستانی که دست به قلمی دارند و پیش من میان اینه که اگه علاقمند باشن حتما یه چیزی توی پستهای همنوشت یادگاری بذارن. از یک کلمه، عبارت، جمله تا انشا هرچی که دوست دارن اینجا ازش استقبال میشه.
من کامنتها رو بررسی میکنم اگه مطلب خاصی بود که بنا بود همفکری کنم با صاحب کامنت انجام میدم و میذارم توی پست.
امیدوارم همون حس و حال اون روزا رو بتونم مجدد تزریق کنم به وبلاگ.
ارادتمند- پ.نون