بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

نیمه خالی لیوان سابق



در این محل مقادیری حرف دل دفن شده است




بعدالقیچی:  شاید برای نوشتن دلتنگیهام یه وبلاگ دیگه درست کردم.

                  اینجا انگار برداشت نداره.



نظرات 8 + ارسال نظر
بهاره 5 تیر 1389 ساعت 09:41 ق.ظ http://www.kuche-ali-chap.blogsky.com

نه افراط.نه تفریط.

آلبالو.... 5 تیر 1389 ساعت 11:25 ق.ظ

اوخ اوخ اوخ آدم اگه راجع به خودش اینجوری فک کنه که دیواااانه میشه...... چون از این ایرادا همه دارن خیلیم بیشتر از اینایی که شما نوشتین یکیش خود من اگه بخوام همه رو بگم یا بهشون فکر کنم خودکشی میکنم!!!!!

به نظر من اینها هیچکدوم ایراد نیست. تمام صحبت من اینه که یه صفتهاى خوب ، نیمه خوب یا متوسط چقدر میتونه از دید نفر مقابل جور دیگه دیده بشه.

آل... 5 تیر 1389 ساعت 11:33 ق.ظ

نخیررر این پ.ن اون پ.ن قدیمی که ما میشناختیم نیس هر چییم صبر میکنیم که مثل قدیم سرحال باشه و روحیه مون رو عوض کنه نمیشه که نمیشه شک داشتم که این کامنت رو بفرستم یا نه ولی خب میفرستم...........

آدما عوض میشن.

پ.نون هم پ.نونهاى قدیم.

الآن همه چى چینى شده و یکبار مصرف.

بدون اسم 5 تیر 1389 ساعت 01:22 ب.ظ

یکی جواب نده بعدی هم نمی ده .
حرف دلت رو فقط با یک نفر بزن که می فهمتت نه تو وبلاگ اگر چیزی تهش موند همون دفن بهترین تدبیره
مرد برای رفع دلتنگیاش ... گریه نمی کنه. عدم می زنه !

سلام بدون اسم.

نبودی چند وقته. خیره ایشالا.

یه نمونه مرد هست که برای رفع دلتنگیاش گریه می‌کنه شدید هم گریه می‌کنه اما برای خودش. البته خیلی وقتهاش بی‌صدا.

اینجا ولی کسی گریه نکرده. قبلش رو نخوندی دیر رسیدی مطالبی بود که به نظر خودم یه بحث اجتماعی بود اما نگارشم طوری بود که برداشتهای نامناسبی توسط دوستان می‌شد و بازخورد نامطلوب. بنابراین خودسانسوریش کردم.

در مورد وبلاگ دیگه اگه کلا انونیموس باشی می‌تونی هرقدر دلت خواست غرغر کنی بالاخره یه غرغروهایی هم میان با آدم دم می‌گیرن. خالی از خاصیت هم نیست.

آل.. 5 تیر 1389 ساعت 04:18 ب.ظ

از این که اشتباه برداشت کردم معذرت میخوام.

من خاص نوشته بودم. به هرحال الآن که برش داشتم صورت مسئله پاک شده. تو مقصر نیستی.

بدون اسم 5 تیر 1389 ساعت 09:50 ب.ظ

ما که چیز بدی ندیدیم !
اینا رو هم که گفتم دقیقا برای همین دو خط بود
نا میزونی .. یه ماموریت دو روزه دارم شهرتون اگه وقت داشتی میام می بینمت

قدمت سر چشم

نوشا 6 تیر 1389 ساعت 04:48 ب.ظ


دو تا وبلاگ خیلی سخت میشه بعدشم یکیش از اون یکی عزیز تر میشه از من گفتن بود


چقدر سخته که برای چیزی هیجان داشته باشی

جایى که اونجا هیچ رد پایى از خود آدم نباشه مثل یه بازار بلبشوى شلوغ توى یه شهر غریبه.

کسى آدمو نمیشناسه هرکیم داره داد خودشو میزنه. یه داد کم و بیش تفاوتى نداره.

البت الآن قصدم جدى نیست برا این کار.

امینه 6 تیر 1389 ساعت 07:00 ب.ظ

خب حالا میشه فهمید که چرا منم دیگه توی امین الدوله نمی نویسم .....
هروقت از دلتنگی هام نوشتم یه جور دیگه ازش برداشت شد و یکی دو بارم که از شادیام نوشتم دیگه بدترتر !

:)

سلام امینه، آدم باید جورى بنویسه که خیلى واضح باشه. معمولاً منظور آدم توى لایه هاى درونى ذهن گیر میکنه و براى القاى صحیح به مخاطب باید یه مسیر خیلى مستقیم رو طى کنه. یا اینکه پى برداشتهاى مختلف رو به تنش بماله.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد