بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

قانون بقای انرژی


قانون بقای انرژی راسته!


این چند وقت به این نتیجه رسیدم.


الآن فکر می‌کنم هر آدمی عین یه لیوان می‌مونه، یه ظرف انرژی...


هر آدمی یه ظرفیتی داره و یه مقدار انرژی رو می‌تونه حداکثر نگه داره و در هر زمان یه مقداری انرژی توش جمع شده.


آدم می‌تونه ظرفیت خودش رو تغییر بده کمش کنه یا زیادش کنه اما این تغییر ظرفیت کنده و نیاز به زمان داره اما اون مقداری که الآن داره رو می‌شه سریع کم یا زیادش کرد. می‌شه یه لگد زد بهش و همه‌شو ریخت کف اتاق، می‌شه دادش یا گرفتش.


یه منبع هم هست که نمی‌دونم کجاست داره چیکه چیکه می‌ریزه سر ظرف آدم. اگه بدونم کجاست حتما با یه سیخی میخی سوراخ قطره‌چکونش رو گشاد می‌کنم اما هنوز نیافتم کجاست!


یه مطلبی که خیلی این چند وقتها بهش فکر کردم و مطمئن شدم که درسته و مرتب تجربه‌ش می‌کنم اینه که هر وقت به کسی انرژی می‌دم همونقدر ازم کم می‌شه.


ممکنه یکی ظرفش کوچیک باشه و با یه قلپ از انرژی خودم ظرفش رو لبریز کنم. ممکنه تمام انرژیم رو بذارم و ته ظرفش رو فقط خیس انرژی کنم.....


بعد که خالی شدم فقط می‌تونم تلپ بخوابم یا چرت بزنم یا ادای آدمهای بیدار رو در بیارم اما هیچ کار نمی‌تونم بکنم.


خدایا اون قطره چکونه کجاست؟



نظرات 12 + ارسال نظر
نهال 6 مرداد 1389 ساعت 11:50 ق.ظ

منم تو این چن وقته به شدت روی این موضوعا فکر کردم ...میدونی خیلی از اوقات نمیدونم چی میشه که انگار یه جوری ظرفیتم دو برابر میشه و با یه تلاشی کار انجام میدم که خدا میدونه ... اما برعکسشم خیلی زیاد میشه ...
میشه ظرفیتو زیاد کرد اما آروم آروم ..

ممکنه آدم ظرفیت خودشو واقعا ندونه. مثل اینکه خیلی وقته آدم از نصف بیشتر شارژ نشده باشه بعد یهویی پر انرژی بشه.

کجایی تو؟ سلام!

صندوقک 6 مرداد 1389 ساعت 01:53 ب.ظ http://ardvisoor.wordpress.com

جالب بود دربارش تا حالا فکر نکرده بودم، اما فکر می کنم وقتی می خوایم انرژی به کسی بدیم که آنرژی منفی داره و آخرش هم درست درمون انرژی نمی گیره اینطوری میشم. وگرنه اونهایی که خوشحال میشن انگار دوباره انرژی رو برمیگردونند. راستی صندوقچه ایمیل معتبر می خواد :))) یه ایمیل بده ، در هرصورت از لطفت سپاس فراوان. کمکاری این روزها رو هم تا دو هفته تحمل کنید بلکه این پروژه و ها مقاله ها تموم شه استادها دست از سرم بردارند

به نظر من خوشحال شدن و شنگول شدن مقوله متفاوتیه تا انرژی. بله آدم خوشحال می‌شه که یکی انرژی بگیره اما شاید در مورد منه. احساس می‌کنم باید استراحت کنم! انرژی بگیرم.

به هرحال این بحث من فقط تجربیه شاید تجربیات کاملی ندارم و باید تکمیل کنم...

بابا ایمیل معتبر هم که می‌دمش ناز می‌کنه!!!

موفق باشی.

شاذه 6 مرداد 1389 ساعت 02:01 ب.ظ

سلام
در مورد آدما کاملا موافقم. ولی برای من بعضی از فضاها هم بهم انرژی میدن یا میگیرن. بسته به این که کدوم شهر برم، یا کجای شهر خودمون یا خونه ی کی و در چه موقعیتی فرق می کنه. ولی بعضی وقتا میشه که مثلا خونه ی یکی که میرم لبریز میشم از انرژی. هیچ ربطیم به صابخونه نداره و بالعکس.

جالبه. بله موقعیتها هم مهمن بسته به اینکه کدومشون با روحیات آدم سازگاری دارند یا نه.

بهاره 6 مرداد 1389 ساعت 05:05 ب.ظ http://www.pashe-koori.blogsky.com

من که کلا نه انرژی میدم نه انرژی می گیرم...فقط خودم میتونم به خودم انرژی بدم.

به این میگن محیط سترون :)

دکتر خودم 6 مرداد 1389 ساعت 08:04 ب.ظ http://porpot.blogsky.com

مثال نقض دارم
تو وقتی به یکی انرژی بدی،
مثلا بهش روحیه بدی،
وقتی که می بینی چقدر فرق کرده و شاداب داره از کنارت میره،
انرژیت زیاد میشه،
در حالی که طبق قانون باید انرژی کم بشه
رو اون قطره چکونه فکر میکنم، بیا هر جایی که به نظرت میرسه رو خودت کامنت کن تو این پست، منم کامنت میکنم، شاید تونستیم پیداش کنیم،
خدایا کجاست؟

خوشحال میشم اما انرژیم کمه. به نظر من انرژى میتونه تو شادى باشه و تو غم و خشم و حالهاى دیگه انرژى از مود آدم کاملاً مستقله. تو که به کسى انرژى میدى ممکنه شادش کنى یا عصبانىش کنى به هر حال من این دو تا رو از هم مستقل میدونم وهمینطور از ضعف و قوت بدنى.

من که به یکى انرژى میدم الزاماً شادش نمیکنم شاید مصممش کنم شاید دلگرمش کنم شاید از یه تصمیم بد منصرفش کنم. به نظرت اینها انرژى نیست؟ شادش نکردى اما بهش انرژى دادى.

بدون اسم 7 مرداد 1389 ساعت 01:46 ق.ظ

چنین است!
کسب انرژی از خیلی چیزا میسره و بالعکس ..
تمرین کن خودت بتونی به خودت انرژی بدی قبلا هم بحثش رو کردیم . از هر چیز کوچکی هم می تونی کمی انرژی بگیری اگه بخوای و طبعا باز هم بالعکس :)

حرفش سخت نیست پاى عمل که بیفته یه بچه لوس لجباز خودخواه هست که لگد میزنه همه چیو چپه میکنه و میریزه...

دکتر خودم 7 مرداد 1389 ساعت 02:46 ب.ظ http://porpot.blogsky.com

ببین پ.نون جان من اول کار یه چیزی بگم*
من اگه از نوشتن یکی خوشم بیاد (حالا نوشتن یا حرف زدن) و لذت ببرم، دنبالش رو میگیرم و اگه بحث و حرفی باهاش پیدا کنم اینقدر پیگیری میکنم تا بفهمم چی شده، دیگه تقصیر خودته به من رو دادی، خلاصه شرمنده!.

و اما در جواب شما دوست گرامی
من نگفتم شادش کنم، گفتم شاداب،
اجازه بده یه مثال بزنم،
چون من تو خانواده مذهبی بزرگ شدم مثالمم حدودا مذهبیه.
فرض کن یه فردی که خیلی گناه کرده بره پیش یه عارف، مثلا خدا بیامرزتش، آیت‌الله بهجت، بگه من گناه کردم و اینا، آقای بهجت هم بگه که خیلی کار بدی کردی و فلان و عواقب رو بگه و بهش بگه که تلاش کن که تو میتونی درست شی (این قسمت آخریش مهم بید)،
حالا این طرف وقتی داره از پیش آیت‌الله بهجت میره غمگینه ولی شادابه متوجه منظورم شدی؟
من کلیت حرف تو رو قبول دارم، ولی گفتم مثال نقض دارم (یعنی برا یه مورد خاص اشتباهه، وای ببخشید ذهنم خیلی ریاضییی شده).
نظرت چی بید داداش؟ (الان من بودم میگفتم صحیح است صحیح است طرف رو از سرم وا میکردم )

خوب خوشحالم که اینجا رو مى پسندى . نظرت الآن نزدیک شد به اونچه میگفتم.

مصداق حرفم کلاً توى تجرببات شخصیمه. وقتى با کسى اینطور ارتباطى برقرار کردم هرقدر هم موفق باشم هرقدر هم شاد شده باشم بلافاصله نمیتونم همین کار رو انجام بدم. باید تجدید قوا کنم.

بدون اسم 7 مرداد 1389 ساعت 03:30 ب.ظ

یکی بزن توی گوشش همچین که روش برگرده اونوقت حالش جا میاد
نمی تونی بیارش من بزنم !

یه روز که این وریا بودى همچین بزن که پا نشه. دستت درست.

محمد 7 مرداد 1389 ساعت 04:31 ب.ظ http://shanc.blogsky.com

ziad az fizik khosham nemiad
yani motanaferam
ama khob enerjie adam joorie ke be nazaram har kari ke bekhai ro bahash anjam bedi
faghat bayad bedooni noghteye atfet too har kari chie
:D

Bale age betuni peidasj koni :)

آل... 8 مرداد 1389 ساعت 07:55 ب.ظ

سلام.امیدوارم توی این کار سخت انرژی دادن به دیگران !کاملا موفق باشین و خدا اون قطره چکونه رو گشاد کنه!!حتما با دعا میشه گشادش کرد مطمئنم!!

مشکور

غواص کاشف! 8 مرداد 1389 ساعت 11:14 ب.ظ

راستش من در مورد خودم دیدم که وقتی مثلا حس عصبانیتی در من قلیان می کنه, و من بهش اجازه فوران میدم هی بصورت تصاعدی زیاد شده! یعنی من در حال تخلیه انرژی بودم؟! فکر نکنم... احساس می کنم از زور زیادی انرژی گاهی تا مدتها در حال انفجارم! منظورم این نیست که اعمال ناهنجاری هم انجام بدیم ها! نه، همون ناراحتی و حس درونی! یا وقتی انرژی مثبت به کسی می دم، واقعا حس مثبت خودم زیاد شده! من فکر می کنم باید نوع انرژیی رو که به دیگران میدیم با هم مقایسه کنیم.. مثه فیزیک که انرژی های مختلف رو قیاس می کنن!
در مورد قطره چکونه هم من فکر می کنم انرژی کائناته! چون منبع انرژی ها توی کائنات نهفتس.. تو هر انرژی ای رو که آزاد می کنی اونجا جمع میشه و به جرخش در میاد.. حالا اگه ظرفتو بزرگ کنی این انرژی های همجهت با تو وارد ظرفت میشن تا جایی که پر بشه!
.
.
راستی واست یه گردنبند صدف و دندون خرس گریزلی فرستاده بودم! نمی دونم دستت رسید یا تو بار هواپیما گم شد؟
جات خالی خیلی هوا خوب بود... فقط کمی آبپز شدیم:))))

سلام غواص! ممنون دوست خوب. حتما می‌رسه می‌رم از تو حلقشون می‌کشم بیرون! مگه شهر هرته؟

من فقط یه حسو اینجا منتقل کردم و باید بیشتر روش فکر و کار کنم.

توی چندتا کامنت دیگه هم گفتم که آدم که به کسی انرژی می‌ده کاملا درسته که حالش خوب می‌شه اما آیا می‌تونه درست همون لحظه یکی دیگه رو که همینقدر حالش بده با همین انرژی که پس گرفته دوباره تکمیل کنه؟ جدا می‌شه؟ من می‌گم نه! آدم هرقدر راضی و شنگول باید استراحت کنه و انرژی جذب کنه. من که اینطورم. عمرا بتونم دوبار پشت هم تمام انرژیم رو مصرف کنم! هرقدر راضی هرقدر موفق.

کائنات.... کائنات رو نمی‌شناسم. شاید چون نمی‌دونم واقعا فلسفه‌ش چیه.

به هرحال به اثر افلاک و کواکب توی زندگی بشر واقعا اعتقاد دارم و اثرشو دیدم اما اینکه چطور می‌شه ازش انرژی گرفت باید بیشتر تحقیق کنم.

خوب آدم بره اون ورا اونم چله تابستون می‌خوای اسکی هم برو! :)

ما رو هم یاد کن اینجا کنج لونه کز کردیم الکی الکی!!

غواص کاشف! 9 مرداد 1389 ساعت 09:08 ب.ظ

راستش من این کارو کردم... با همون انرژی...!

کائنات هم همون فضای غیر مادی انرژیه! فضایی که انرژی توش می چرخه! کتاب سه گانه ریچاردباخ اون بخش آخرش خیلی خوب چرخش انرژی و ماده رو توضیح میده..
فرضیه ها تو این وادی زیاده ولی من بد جور به این موضوع اعتقاد دارم.. اینکه افکار ما هم انرژی های ساطع شده ما هستن... ما همه طبق یه فرضیه انرژی متراکم هستیم... ماده همون انرژی متراکمه و... خیلی دنیای قشنگیه این طرز فکر...
اثراتش رو هم دیدم ها!!

پس هدیه بهت نرسیده:&
آره شاید رفتم اسکی روی بخار:))))

خوب من مطالعه اونجورى ندارم در این مورد. هرچى که تنهایى فکر کردم. باید به دورى بزنم توى مطبوعات.

میرسه حالا لطف شما واصله بقیه ش هم آتى :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد