آن یــــار که عــهد دوســتاری بـشکست
میرفت و مـنش گرفـــته دامن در دست
میگفت دگــر بــاره بــه خــوابـم بـــینی
پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست
این روزا با مصلحالدین خیلی ندار شدیم دیروز بهم ایمیل زده میخواستم این شعرو تو روزنومه چاپ کنم گفتن بدآموزی داره قبول نکردن!! بهشون گفتم آخه باباجونا اون یاره الآن حدود هفتصد ساله که عمرشو داده به شما، گیر ندین دیگه! بهم گفتن اگه زیادی تبرج کنی میفروشیمت به ترکمنستان بشی افتخار ادبی اونا ما نخواستیم شاعر هوسباز چشم ناپاک :(
بهش گفتم باشه خودم تو وبلاگم برات چاپش میکنم اقل کم ده بیست نفری میخونن! کلی خوشحال شد و گفت مگه تویی اونی کسی قدر ما رو بدونه.
پ.نون: گرگ میگه البته ایشون هم کار مؤدبانهای نکردن خانوم محترمی که دارن تشریف میبرن آدم دامنشونو بگیره بکشه! بهش میگم عزیز من اینا استعارهست، هیشکی این کارو نمیکنه چه برسه به مصلحالدین با اونهمه کمالات و ادبیات! گرگه با لحن حکیمانهای ابروهاشو برد بالا و گفت صحیح!
خیلی قشنگ بود (:
بعد مگه دیوانش سانسور نشد؟
بعد من از گرگ آزاد اندیشی بیشتری انتظار دارما! اصلن توقع نداشتم این حرف رو بزنه، بهشون معکوس کن این حرف من رو :دی
خبر ندارم چقدش سانسور شده! من چاپای قدیمشو دارم!
آزاد اندیشی چه ربطی به ادب و آداب ایشون داره؟ ایشون از گرگهای بسیار اصیلزاده و با دیسیپلین هستن و این رفتار تو کتشون نمیره! حداکثر اینکه خیلی متین از طرف خواهش کنه لطفا تشریف نبرید اگه ممکنه :)
سلام
ببخشید این گرگه نکنه از گشت ارشاد باشهبعدشم این مصلح الدین هم عجب فارسی وان بوده ما خبر نداشتیم
نه دور از جون! ایشون کلا به سیاست و این حرفا کارى ندارن :)
اتفاقا چند روز پیش مصلح جان واسه من ایمیل زد و گفت این شعر رو در وصف تو سروده ام!
تو پری زاده ندانم ز کجا می آیی
کادمی زاده نباشد به چنین زیبایی
راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند
مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
به خدا بر تو که خون من بیچاره ریز
که من آن قدر ندارم که تو دست آلایی
جون من؟ عجبا! حیرتا! به من گفته بود ترک کردم :))
حالا قرار شده خون بیچاره رو بریزى یا نریزى؟ اگه قرار شد بریزى مواظب باش اول ازش کاغذى رضایتنامه اى چیزى بگیرى بعداً نزنه زیر حرفش تاوون بخواد! این شاعرا خیلى مودین فردا دیدى یادش رفت ازت شکایت کرد که این خون من بیچاره رو ریخته باهاش دست آلوده!! :)
قشنگه وصف الحال ماست ! به گرگه سلام برسونین :)
سلامت باشى. سلام داره خدمتتون.
سلام. ممنون از لینک.
من به عنوان یک مینیمال نویس بلاگ دارم اما...
علاقه ی اولم همیشه شعر بوده. خصوصا ترانه و بعد از اون شعر کلاسیک. از دیدن دوستانی که به شعر کلاسیک علاقه نشون میدم بسیار ذوق زده میشم.
سلام. وبلاگت رو دوست دارم و به مینیمال سنجیده علاقمندم.
خوش اومدى.
از شما و مصلح الدین متشکرم.
:)
توی یک شعرش که الان خاطرم نیست گفت...گمان می برم که تا حالا خونش را ریخته باشم! حیف مصلح خوبی بود هر از گاهی برایمان شعر می سرود خوشمان می آمد!
آهان! اوکى :)