ای یار جفاکرده پیوندبریده
این بود وفاداری و عهد تو ندیده
در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگ دهن آلوده یوسف ندریده
ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند
افسانه مجنون به لیلی نرسیده
در خواب گزیده لب شیرین گل اندام
از خواب نباشد مگر انگشت گزیده
بس در طلبت کوشش بی فایده کردیم
چون طفل دوان در پی گنجشک پریده
مرغ دل صاحب نظران صید نکردی
الا به کمان مهره ابروی خمیده
میلت به چه ماند به خرامیدن طاووس
غمزت به نگه کردن آهوی رمیده
گر پای به در مینهم از نقطه شیراز
ره نیست تو پیرامن من حلقه کشیده
با دست بلورین تو پنجه نتوان کرد
رفتیم دعاگفته و دشنام شنیده
روی تو مبیناد دگر دیده سعدی
گر دیده به کس بازکند روی تو دیده
نه که فکر کنی بنا دارم کلیات سعدی رو اینجا کپی کنم ها! اما اینروزا سوزن شعروفونم کلید کرده نوک دماغ مصلحخان کنارم نمیره هیچ رقمه!
گرگ دیروز با یه حالت شوریدهای از در اومد تو که نگو ونپرس! یه چشم اشک بود و یک چشم رقص! ازش پرسیدم داستان چیه؟ جواب داد یافتم یافتم! بالاخره سند بیگناهی خودمونو در ادبیات کلاسیک ایرانی پیدا کردم!
گفتمش صب کن بابا! پیاده شو همراه بریم! چیه تند تند برا خودت قر میدی میشکنی بالا میندازی؟ داستان چیه؟ جواب داد که غمباد گرفته بودم! هرچی کتاب، هرچی داستان فولکلور، هرچی فیلم تو دنیای شما آدمها هست، ما بدبختای بینوا توش آدمبدهی داستانیم :( از تو همین کتابخونه خودت چندتا نمونه بیارم برات؟ شنگولمنگول، سه بچهخوک یا گرگ بد گنده، چوپان دروغگو، بعلاوه، هرجا که قرار باشه یه موجود خطرناک درنده رو مجسم کنن اول گرگ رو میگن بعد کفتارها رو! آخه ما گرگجماعت توی بر و بیابون برای نمردن از گشنگی باید بیایم شهر چلوک بزنیم تا بچههای خوبی باشیم و اسممون بد در نره؟
نشست کنارم و ادامه داد، امروز رفته بودم همین کافیشاپ پاتوق خودمون که یه اسپرسوی دابل شات بندازم بالا روحم تازه شه دیدم دوستت مصلحالدین خان هم تشریف دارند. رفتم خدمتشون عرض ارادتی بکنم و ابراز علاقهای به هنرشون که لطف فرمودند و بنده رو مهمان کردند دستشون درد نکنه. بعد که سر حرف و گپمون باز شد اینها رو براشون گفتم. گفتن که نه خیر! اتفاقا بنده یک شعر دارم که از شماها دفاع هم کردم و این شعرو برام خوندن به چه قشنگی!
و دست کرد از جیب بغلش این شعرو که مصلحالدین بهش داده بود در آورد نشونم داد. چقدر هم زیبا سروده مرتیکه! من آخر یقهمو از دست این جر میدما! گفته باشم! هرچی بیشتر شعراشو میخونم، بیشتر ناامید میشم که بتونم یه روز ازش بهتر شعر بگم، تو پرانتز پوزشو بزنم!
:)
دم سعدی گرم،
خیلی قشنگ گفته.
لذتناک شدم.
به جناب گرگ بفرمایید بی گناهتر از گرگ خدا آدم نیافریده!
:)
عرض کردیم ایشان فرمودند ببین! این میفهمه!