بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

آسمان روشن


به آسمان نگاه کرده‌ای؟


منظورم نگاه کردن است نه دیدن. هیچوقت شده بنشینی و آسمان را به چشم خریداری نگاه کنی؟


آسمان روز فقط یک ستاره دارد که آنهم چشم را می‌آزارد، ازخودراضی!


آن‌روزها در آسمان  همیشه دنبال پرستوها می‌گشتم که جیغ می‌کشند آن بالاها و دنبال هم می‌کنند مثل بچه‌هایی که پاککنشان را همکلاسی شیطانی کش رفته باشد! حاضرم یک عصر بهاری نود ساعت جیغ پرستوها را یک نفس تماشا کنم. حاضرم برای یکی‌یکیشان دست تکان دهم به شرط اینکه من را هم در بازی خود شریک کنند اما نمی‌کنند نمی‌دانم چرا...


چلچله‌ها همیشه پیام‌آور خبر خوبند و هوای خوب. راستی می‌دانستی چلچله قبل از پرستو به معنی لاک‌پشت است؟ چه اتفاقی می‌افتاد اگر بنا بود لاکپشتها دم غروبها  دنبال پشه‌ها می‌گذاشتند و با هم دم شادی می‌گرفتند آن بالا، بالاتر از کاج بلند خانه عمه‌خانم. حتما خیلی کشته و زخمی داده‌اند تا از خیر پریدن گذشته‌اند و زمین‌گیر شده‌اند! اینهمه زحمت به خاطر یک پشه ناقابل!


آسمان آن روزها چیزهای جالب دیگری هم داشت که می‌ارزید چرت بعد از ظهرت را درز بگیری، صندلیت را بگذاری در تراس کوچک خانه ، لیوان چای یا قهوه‌ات را بگذاری روی عسلی کنار دستت و بزنی به قلب آسمان.


بعضی وقتها تک‌ابرهای کوچک کومولوسی را می‌دیدی که راهشان را گم کرده‌اند و مثل بچه‌هایی که به غریبی افتاده‌اند با احتیاط به طرف نامشخصی می‌خزند. دلت می‌خواست مثل پشمک بگیری و بخوریش. اقلا لپش را بکشی. اما وقتی که بابای عصبانی ابرک بی‌گناه افق تا افق را خاکستری می‌کند و به زمین و زمان ناسزا می‌گوید و نعره‌ می‌کشد آسمان را دوست ندارم.


از همه زیباتر صورتکهای رنگین لوزی شکلی می‌دیدی که هرکدام یک دوست داشتند صورتک لبخند می‌زد. پسرک لبخند می‌زد . صورتک سر تکان می‌داد به چپ و راست پسرک دست تکان می‌داد. پسرک روی زمین بود و او در آسمان. قصه آنها یک قصه تکراری بود و عجیب اینکه همیشه لذت‌بخش. صورتک سعی می‌کرد دوستش را همراه خود به آسمان ببرد و پسرک خندان سر به سرش می‌گذاشت اورا پیش می‌کشید و رها می‌کرد. یک تلاش خستگی ناپذیر که تا وقتی مادر بر سر پسرک فریاد نمی‌کشید یک‌بند ادامه داشت.


این سال و روزها اما، همه ما قوز کرده‌ایم و می‌دویم. چشمان ما جلوی پایمان را می‌پاید که زمین نخوریم. اگر اتفاقا سری بالا کنیم هم توفیر چندانی نمی‌کند آسمان خاکستریست، چلچله‌ها، ابرکها و بادبادکها با ما قهرند.




نظرات 6 + ارسال نظر
آدن 6 آبان 1389 ساعت 01:57 ق.ظ http://meandme.mihanblog.com

آسمان شبها را بیشتر دوست دارم که کمتر فرقی با دیروز دارد.
ماه دوست من و زهره.
گاهی هم پروین.
ساعتها به ماه زل میزنم و هر بار مکاشفه جدیدی
حال نویی...

من هم!

آسمان شبو بعد می‌نویسم. می‌خواستم الآن هردوشو بنویسم دیدم خیلی شد گذاشتم برا بعد.

متشکرم.

آل. 6 آبان 1389 ساعت 08:03 ق.ظ

خیلی زیبا نوشتی.منم همه اینا رو خیلی دوست دارم به اضافه اون بابای عصبانی ابر کوچولو البته وقتی بباره!

آسمون دلگیر میشه

خاموش 6 آبان 1389 ساعت 09:36 ق.ظ

آسمون ابری و بارونی رو دلگیر نمی دونم که غمی عمیق و شیرین با خودش داره.
چرا غم اینقدر عمیق تر از شادیه؟البته منظورن هر غمی نیست همون غم شیرینه رو میگم.

بستگی داره ابر چی بگه و چی بباره بعضی وقتها حرفتو قبول دارم.

به همون دلیل که ته ته شادی اشکه. چون شادی برون‌ریزه و غم درون‌ریز.

نعره زدن و سینه کوفتن غم نیست نمایشه.

نون 6 آبان 1389 ساعت 12:16 ب.ظ http://www.inky.blogsky.com

اما من این روزها فکر می کنم تنها موجودی که با من قهر نیست آسمان است.هنوز آبی و زیباست.هنوز بی کران است.هنوز افکارم را می شنود و درک می کند....
هرچند شاید این هم یک صلح ظاهری باشد...

چه آسمون خوبی داری. قدرشو بدون.

آسمون با کسی دشمنی نداره. ماییم که روشو با هرچی نبایده پوشوندیم.

ما نه! اونها. بذار به قول امروزیها فرافکنی کنم دلم خنک شه.

مش مریم 6 آبان 1389 ساعت 04:22 ب.ظ http://soortmeh.blogfa.com

قوز کرده ایم.. راس میگی

سلام خوش اومدى :)

مرسى.

بهاره 6 آبان 1389 ساعت 08:19 ب.ظ http://www.pashe-koori.blogsky.com

هرجا که روم آسمان مال من است...

پنجره فکر هوا عشق زمین مال من است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد