دیروز بیرون شهر بودم.
گاو بود گوسفند بود بوقلمون بود اسب بود جونورای دیگه هم بودن.
به نظرم اومد اینهام عین آدمها بودن یا بالعکس جوامع انسانی هم یه جور گرتهبرداری از این جوامع بودن!
بوقلمونها که تکلیفشون معلومه، هرکی هرچی میگفت یا نمیگفت اینها خیلی عصبانی میگفتن "غیرقابلقبول" !!! منفی منفی! با صورتهای برافروخته انگار کامل درجریانن و طرف داره اشتباه میکنه.
گوسفندها هیچوقت نمیتونن به یک نتیجه واحد برسن به طور کلی. چون هرکدومشون فقط به فکر خودش بود و به دیگران اهمیت نمیداد فقط بلد بودن بگن "مَـــــــــــــــن"!!!
در عوض گاوها در نظر اول خیلی اجتماعیتر بودن موقع سخنرانی حرف از "مـــــــــــــا" میزدن. اما این که میگفت "ما" اونیکی هم همینو میگفت از طرف خودش و من خداییش نفهمیدم حرف همو تأیید میکردن یا تکذیب. شایدم اونقدر مغرور بودن که حرف گوسفندها رو با یه جور نخوت و خودپرستیی بجای "من" به صورت "ما" میزدن. درست درنیافتم.
از همه عاقلتر فکر کنم اسبا بودن چون به همه این جونورای نادون میخندیدن "هیهیهیهیهییی" چشمهاشون هم مهربونتر از بقیه بود واقعا!!
برای همین اون کرهاسبیو که دستمو گاز گرفت به راحتی بخشیدم شاید منو با هویج اشتباه گرفته بود. کرهی آدمیزاد هم از این اشتباها میکنه چه رسد به اسب.
یادشهرقصه افتادم وبیژن مفید...........
زیر گنبد کبود،
میون جنگل سبز، لای درختای قشنگ،
شهر باصفائی بود،
دور تا دورش گل سرخ،
روبروش کوه بلند،
با چمنهای وسیع
که پر از شاپرکه،
مردمانش همه خوب
همه پاک و مهربون...
:)
آره خیلی دنبال خالهسوسکهشون گشتم!
من خاله سوسکه.خوبه؟؟؟
شلیته چیه؟
:) خیلی جالب توصیف کردی ....
مشکور
نه اونقدا
شلیته؟
ازین دامن دهاتی گل گلی هاست.
یه قصه بودبچه بودم مامانم برام می گفت .یه گل بیبی بود که شلیته می پوشید.
اگه بخوام خاله سوسکه شم بایدشلیته داشته باشم؟
معلومه! خاله سوسکهی با شلوار جین و کفش کتونی مگه میشه؟ :)
اسبها را دوست دارم کلا. هر نوع اسبی ...
حتی آدمهای اسب
اسب دریایی دیدی؟ خیلی عالیه! متینترین ماهی دنیا با قیافهی محجوب و متفکر :)
پس چرا خوکای شهرو ندیدی؟تعدادشون کم نیست!
هر کدومشونم شخصیت و پرستیژی دارن واسه خودشون که دیگه حتی مرغای با جرئت مزرعه هم می ترسند اعتصاب کنند و تخماشون رو از بالا بندازن پایین!!!
روباه از خوک کم ضررتره
سلام بنده رو به آقای گرگ میرسوندید: دلم براش تنگ شده
چشم. میاد ، چند وقتیه که رفته ولایت، برمیگرده.
گویا مامانش وضع حمل کرده تو آتن!
خیلی توصیف جالبی بود!
اسب آبی رو هستم اساسی
:)