آدمی که روزمرهنگاری نداره، سیاسینویسی نمیکنه، اهل مسائل داغ روز و نقل محافل نیست، جوک و طنزو سرگرمی بخصوصی هم نداره، دنبال مطالب علمی و فنآوری روز هم برا پر کردن پستهاش نیست، هر از چند وقت هم بادش میگیره به چرت و پرت و پرت و پلا میافته......
آخه وبلاگش خوندن داره؟؟؟؟ والّا!!!!!!
پ.نون: هر از چندوقت بابونه رو که ورانداز میکنم میبینم خیلی صبورید شما طفلکیا :)
پشیمون شدم! شاید بعضی دوستان بگن پس چرا میای وبلاگ ماها رو میخونی با این تعبیر... کلا منظورم اینه که الآن از بابونه راضی نیستم جور دیگهشم بلد نیستم. حالا باید کیو بکشم؟ :)
والا ما هم حیرانیم از صبرمون !!!
والاااااااااااا !!!
آقا جون روزمره و سیاسی و اینا هرچی بخوایم ریخته ولی طنز تو رو هر کی نداره ....
ولی عجب صبری خدا. .. والّااااااااااا!
تو اینو نگی چی بگی :)
خوب چراکشت وکشتار؟
کسی کس دیگرومجبورنکرده بیاداینجا.هرکس دوست نداره نیاد.
:) مگه با خزعبل نگارى من آشنا نیستى یه نفر جان!! همه ى فرمایشات بنده رو جدى نگیر ؛)
آخ گل گفتی ، از خیلی قبلتر از وقتیکه در وبلاگو تخته کردم منم میخواستم همینو بگم ولی نمیدونستم چه جوری بگم ! بازم شما مطالبت بدردبخور بود من چی بگم ؟
همینا رو بگو :) تازه چه کاریه؟ من بادیم بعضى وقتا بعضى چیزاى مگو رو میگم...
آهان.ازون لحاظ
شایدجدی شدم یامسائلوجدی می گیرم.نمی دونم.
استادکوچولو(پسرم)هم امروزتودهاتمون بود.تودانشگاه دیدمش.اونم گفت ازدواج کردین؟میگم چه طورمگه؟میگه خیلی جدی شدین.
خیلى چیزاى دنیا خیلى جدى نیستن لااقل اونقدر که آدما براشون سینه میسوزن. چیزایى که من میگم دیگه کلاً دوزار قیمت نمیخوره با خیال راحت...
ضمناً اون جملهى که با استاد کوچولو شروع میشه احتمالاً باید سابقه اى ازش داشته باشم تا مفهوم باشه برام چون نفهمیدم کى کجا بود کدومش بچه تو بوده کدومش چى چند وقته :)
حوصله دلجویی و تعارف تیکه پاره کردن ندارم که چنینی و چنان .ولی دوست دارم بیام اینجا
کار خوبى میکنى. منم قصدم دلجویى گرفتن واینا نیست. امروز بابونه رو دوسش نداشتم تو خودش نوشتم دیروز پریروز اتفاقاً بعضى پستاشو دوست داشتم اونم نوشتم.
میفهمم.ولی ادامه بده
ممنونم، قصد رفتن ندارم، فعلاً
همون که مساحت بی نهایت دربی نهایت می خواست حساب کنه.
آهاااان!!! مرسى :) طرف زخمیه !!
به پست((ضدگلوله))مراجعه شود
شد
من که جزو برنامه ی روزانمه اینجا اومدن ! همه ی چرت و پرتا و ناله ها و............شو دوست دارم .فقط این روزا فرصت نکردم کامنتی بزارم.پس لطفا باشییییننن همینجا
متشکرم آلبالوى مهربان، هستیم حالا.
بیا دمی با ما باش جانا که جور دیگش رو هم یاد بگیری...
چشم آدرس بدید خدمت میرسیم :)
گفت : منم کشتی بیا بالا
:))))) کیف میکنم بین همه ى این مطالب و اشخاص ، همین تو عدل میزنى تو خال مخصوص خودت ؛)
شیطونه رو بکش که میاد تو جلدت مجبورت میکنه بعضیا رو دوست نداشته باشی
جیشمم بگم؟ ؛) :)
:))))))))))))
:)
کی زخمیه؟یعنی چی زخمی یه؟
هیچی استاد کوچولو رو میگم اوندفعه که دستش انداختی الآنم که اینطوری که میگی زیادی جدی برخورد میکنی طفلونکی بنیهش اجازه نمیده لابد :)
براى یه نفر:
ممنون از توضیحت. به هر حال آدم جالبى به نظرم میاد استادت.
آره.جوون قابل احترام وبامعلوماتیه.
ولی خوب چه کنم؟؟؟.اینم یکی ازون محدودیت ارتباطی هاست که توپست بستنی قیفی گفتم.........
این دوره که خیلى مسائل ظاهراً عادى شده، نشده؟
چه تلخ و غم انگیز است سرنوشت کسی که طبیعت نمی تواند سرش کلاه بگذارد... این سرزمین را
با عقل مصلحت اندیش ساخته اند. پس باید با عقل مصلحت اندیش در آن زیست. و چاره ایی دیگر پیدا نیست
و من «چنین کردم» اما «چنین نبودم» و این دوگانگی مرا همواره دو نیمه می کرد.
دکترشریعتی
(حالاشمامی تونی عقیده داشته باشی شریعتی مثه آبنبات مسمومه.ولی این جمله اش واقعا قشنگه....)
یادم نمیاد در مورد این آدم اظهار نظر کرده باشم. از اون طرف اگه بخوایم تعریفى براى آبنبات مسموم بیاریم کسیه که اکثر قریب به اتفاق حرفهاش درست و محکم و منطقیه همین میشه که به شدت دوستش خواهى داشت و بهش اعتماد میکنى بعد توى جزئى از حرفهاش که لابلاى حرفاى درستش قایمشون میکنه عقیده ى ناصواب خودشو بهت میقبولونه و اینو چنان استادانه انجام میده که باورت نمیشه.
کى در مورد شریعتى این حرفو بهت زده؟
بستگی داره چی روعادی بدونیم.دختراملی نیستم ولی هرچیزی روهم نمی پسندم.به قول نادرابراهیمی توهمون کتاب که شمادوسش داشتین:میان بیگانگی ویگانگی هزارخانه است.آنکس که غریبه نیست شایدکه دوست نباشد.........
درموردشریعتی ازچندین نفر(من جمله پدرخودم)این حرفوشنیدم.ولی الان واسم شریعتی جالب نیست.زمان۱۹-۲۰سالگیم برام جالب بود.یادمه حتی کتاب پدرمادرمامتهمیمشو۳بارخوندم.الان فقط گاهی جملات وعباراتش می یادتو ذهنم
از هرچه آب نبات مسموم و شریعتیو ... بگذریم سخن دوست خوشتر است!
چطوری پ.نون؟
میبینم که شب نامه و هرزنامه و روزنامه و هفته بیجار و.. مینویسی!
به نظر من گرگ ناقلا رو بکش! تو که میزنی به تیپ و تاپ دنیا خفت اونو میگیری بدبختو!!!!
کلا خوبه واس خاطر دل خودت مینویسی! به قول برو بچز: OK !
دلت میاد "آدم"!! به این خوبیو بکشمش؟
:))
ایول به اینهمه گرگیت تو:)
همنوعدوستی ;)