بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

ماهی قرمز کوچولو


بزرگترین و دورترین آرزوت رو با درشتترین خطی که می‌تونی روی بزرگترین کاغذی که دم دستت پیدا می‌شه بنویس بعد برو از یه جای دور بهش نگاه کن.


خودتو بذار جای یه رهگذر، یه شخص ثالث بعد به اون مسأله فکر کن. از جایی که نشستی هم کاغذ خودتو ببین و هم کاغذهای دیگران رو. 


بعضی وقتا آدم به این نتیجه می‌رسه که چقدر خودش و آرزوهاش و تصوراتش از منظر حتی یه نفر هم‌تراز خودش در مقایسه با خیلی چیزها حقیر و مسخره‌ست!!


بعضی وقتا خودمو مثل یه ماهی قرمز شب عید می‌بینم توی یه تنگ بلور کوچیک. همه‌چیز اطرافم، خطرها، امیدها، آرزوها و برنامه‌های ماهی قرمز فسقلی از اون نقطه نظر، بزرگ، مبهم، خطرناک، دست‌نیافتنی و غریب به نظر میاد. 


فقط یه چیز، اینکه تمام دنیای ماهی به تنگ بلورش محدود می‌شه و ماهی باید زیادی عاقل باشه که بتونه خودشو با کائنات مقایسه کنه!



پ.نون: بیشین بینیم بااااا!!! پهه!


نظرات 9 + ارسال نظر
وکیل الرعایا 2 اسفند 1390 ساعت 04:22 ب.ظ http://razeman.blogsky.com

سلام پسر ...
تو فکرت بودم گاهی ...
ماهی قرمزه هم عقل داره به اندازه ی خودش ... اگر هم نداشته باشه توقعی نداره کسی ازش ... همینجوری ...

سلام :)

تو 3 اسفند 1390 ساعت 08:16 ق.ظ http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

به نظرم بهتره بزرگترین و دورترین آرزوت رو با درشتترین خطی که میتونی خط بزنی...

آدم بدون آرزو دلیلى براى ادامه زندگى نداره. موافق نیستم.

منظورم اینه که به هر آرزو به اندازه واقعى خودش بها بدیم که اگه نرسیدیم خورد نشیم و اگه رسیدیم از درک حقارتش در مقابل تصویر ایده آل ذهنیمون شوکه نشیم.

تو 3 اسفند 1390 ساعت 10:00 ق.ظ http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

اصلا حوصله ندارم. اه...

:) مشکلى نیست

اقلیما 3 اسفند 1390 ساعت 05:23 ب.ظ

پ.نونش بامزه بود!:)
از همنوشت خبری نیست آیا؟

:) سلام خوش اومدى.

همنوشت والا نمیدونم، باید یه رونقى باشه بیابرویى.

شایدم گذاشتم. میخوام تغییر حال و هوا بدم. ببینم چى میشه.

این روزا همش سرمو میکوبم به شیشه اون تنگه تا شاید بشکنه و من منظره بزرگ دنیای بیرونو حس کنم!!! واقعا این روزا هر ساعت یه سفری به کهکشان می کنم که شاید بتونم خودمو ازون بالامالاها ببینم و هاله مشکل دور سرمو هم ارزیابی کنم... ولی بعد هرسفر انگار حافظم پاکه پاکه!
هی... تو نمیدونی کی دور و بر ماها می پلکه که نمیتونه خاطه این سفرو به ما ببینه؟ لعنت به هرچی گلامپه!!!
والا!

:) بابا کاشف! دایره مکاشفاتت از زمین سر به فلک کشیده!

بیش باد ؛)

فرفری 5 اسفند 1390 ساعت 11:36 ق.ظ http://reminders.blogsky.com

خب اینجوری آدم به احساس پوچی نمی رسه؟
اینجوری: اینجوری که به این نتیجه برسه بزرگترین آرزوش مسخره ست...
نه...فکر کنم اینجوری سرخورده بشه!

فکر نمیکنم واقعاً اینطورى باشه. فکر کنم آدم به این نتیجه میرسه که یک تافته جدابافته نیست و همه مردم نگرانیها و امیدهایى دارن که میشه از مال خودمون خیلى مهمتر باشن.

فرض کن من آرزوم این باشه که پى اچ دى قبول شم اما وقتى ببینم یکى دیگه آرزوش شفاى مادرش از سرطانه یا دیگرى ورشکسته نشدن تو زندگیش میبینه چقدر مهمترین آرزوش عادى و متوسطه.

فرفری 5 اسفند 1390 ساعت 11:39 ق.ظ http://reminders.blogsky.com

اقلیـــــــــــــــــــما ســــــــــــــــلام !

سلام :)

فرفری 6 اسفند 1390 ساعت 07:48 ب.ظ http://reminders.blogsky.com

کاملاً درسته :)
میدونی خب باید ببینی همین قبول شدن پی اچ دی رو واسه چی میخوای، یعنی باید تا ته تهش بری،ببینی این قبول شدنت و PhD گرفتنت رو واسه چی میخوای... شاید اون موقع آرزوت دیگه مسخره نباشه...

منظورم از مسخره اونطور که تو برداشت کردى مزخرف و بى ارزش نیست. شاید سوء تفاهم از اینجا پیش اومده.
قصدم و روى حرفم با کسیه که ایده آل زندگیش براش اونقدر حیاتیه که متوجه نیست ارزش واقعى خواسته ش در مقایسه با دیگران چقدره.

غواص کاشف! 6 اسفند 1390 ساعت 09:07 ب.ظ

خودم میدونم ... نخند!
گفتم که حافظم پاکه پاکه! پس گور بابای همچی سفری...
والا!

اوهوم ٣ ثانیه! کل زمان حافظه یه ماهى قرمز طبق تحقیقات انجام شده :)

نمیخندم که، لبخند ملیح میزنم!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد