تازه فهمیدم اینجانب یک عدد «کمالگرا» ی پرو مکس میباشم .
همیشه فکر میکردم آدم کمالگرا عجب چیز باحالی باید باشه، کسی که سعی میکنه بهترین کارها رو بکنه و بینقصترینها.
تازه فهمیدم آدم کمالگرا نهتنها چیز جالبی نیست بلکه خیلی هم چیز مزخرف و بهدردنخوریه. وقتی مشخصاتش رو با خودم تطبیق دادم دیدم فتوکپی مطابق با اصلش هستم حتی مهر دادگستری ضمیمهشم دارم!
بیا اگه حوصله نداری بگردی ببینی چقدر بار منفی داره اینجاها رو یه نگاهی بنداز: ویکیپدیا و خارجکیش .
اینجا نوشته که مشخصات آدم کمالگرا اینطوریاست که :
کمالگراها، نمی توانند کاری را انجام دهند، مگر اینکه بدانند می توانند آن را به بهترین نحو انجام دهند. بنابراین در صورتی که احتمال شکستشان وجود داشته باشد، کار را شروع نمی کنند.
آن ها ترجیح می دهند کارها را نیمه کاره رها کنند تا اینکه در آن شکست بخورند.
در نظر آن ها، محصول نهایی، مهمترین بخش هر مسیر است. در نتیجه، تمرکز کمتری بر فرآیند یادگیری یا تکمیل آن دارند. (اینجاشو قبول ندارم من عاشقانه به یادگیری کاری که بهش دست زدم علاقه دارم)
برای کمالگراها، تا زمانی که نتیجه مطابق با استانداردهای آن ها حاصل نشود، کار را تمام شده نمی بینند.
از آن جا که مایلند همواره کارها را در بهترین حالت و تنها در صورت موفقیت انجام دهند، ممکن است به طور مداوم کارها راه به تعویق بی اندازند تا زمان مناسب فرا رسد.
کمالگراها، وقت زیادی، بیشتر از آنچه عموما لازم است را صرف انجام کارها می کنند تا بتوانند به بهترین شکل انجامشان دهند.
انتقادگری از ویژگی های اصلی کمالگراها است. آن ها همواره دیگران و فعالیت هایشان را مورد نقد قرار می دهند، زیرا هیچ کاری از نظرشان، کامل و بی نقص نیست.
این انتقادها همچنین شامل خودشان نیز می شود. زیرا انتظار بسیار زیادی از خود دارند و اغلب نیز ممکن است نتوانند آن ها را برآورده کنند.
در نظر آنها، هیچ کاری، ارزش انجام دادن ندارد، مگر اینکه کامل و بی نقص باشد.
آن ها به جای اینکه به پیشرفت، یادگیری یا سخت کوشی خود ببالند، ممکن است دائم خود را با دیگران مقایسه کنند و نتایج آن ها را مطلوب تر بدانند.
کمالگراها، حتی هنگامی که به نتایج دلخواه خود می رسند، باز هم ممکن است ناراضی باشند. زیرا احساس کنند که اگر واقعا کامل بودند، دیگر مجبور نبودند برای رسیدن به اهدافشان اینقدر سخت تلاش کنند!
آنها بیشتر از آن که بر نقاط قوت و نتایج مثبت تمرکز کنند، بر نتایج منفی و نقاط ضعف متمرکز می شوند و از این رو احساس ناامیدی بسیاری دارند.
و خیلیتا حالات دیگه که مثلاً مثلاً افسردگی و سرخوردگی الکی، گرم کردن سرت با چیزای خیلی خیلی بیخود، فرض کن جابجا کردن آیکنهای دسکتاپ یا سرچهای خیلی نامربوط توی وب وقتایی که میخوای کارتو شروع کنی و دست و دلت به کار نمیره چون اشراف کامل کامل روی سوژه کارت نداری، نگرانی از نگرانی دیگران برای تو که همهش داری از کادر خارج میشی و از کارهات طفره میری و و خیلی «و»های دنبالهدار.
یه جایی خوندم که ۸۰٪ کیفیت توی ۲۰٪ وقت به دست میاد و ۲۰٪ کیفیت با صرف ۸۰٪ وقت تأمین میشه. همین بیستدرصده که نه همون پنجدرصد آخریه دهن مهن منو آسفالت کرده ۱ .
چارتا دونه گلدون دارم دوهزارتا مقاله برا نگهداریشون دانلود کردم از ده دوازده نفر اینکاره هم سؤال کردم. یه دونه ترازو گرفتم که تا یکصدم گرم دقت داره. چند جور کود گرفتم با دقت صدم گرم تو آب حل میکنم رو فرمول آبیاریشون میکنم، اینطور مهپاشی، اونطور پاکسازی برگ، اینجور اصلاح خاک، اونجور ضد قارچ و تأمین نور فیلترشده، خلاصه فککن!! چارتا گلدون فسقل! اونوقت این احمقا همینطوری ببوگلابی نشستن هیچ هنری هم نمیکنن! اونوقت میبینی یکی هم هست گلدوناشو گذاشته بر آفتاب یا تو اتاق بینور، چند روز یه بار هم اگه لطف کنه یه پارچ آب خالی میکنه پاشون گلاشم خوش و خوشحال مرتب براش گل میدن و رشد میکنن. خو آدم جرش میگیره دیگه! اصلاً جر میخوره.
حالا این یه مثال بود مثلاً! تازه برای کاری که بهش دست زدم. کارهایی که سمتشون نمیرم مبادا بهترین نباشه پیشکش.
۱ : یاد فیلم مادر ساخته علی حاتمی افتادم اونجا که دااش بزرگه، آممدابرام با بازی آممدعلی کشاورز میگفت «دهن مهن، کولون مولون» ای وای میبینی؟ هر دو نفر به رحمت خدارفتن دیروز هم خوندم که ماهمنیرخانوم (فریماه فرجامی) هم رفته به کما! الان یادم افتاد امین تارخ و رقیه چهرهآزاد و حمیده خیرآبادی هم فوت شدن :( میبینی تو رو خدا؟
نتیجه غیر اخلاقی: کمالگرا خر است.
نتیجه ضمنی: اول برو دستتو سبز کن بعد بیا سمت کشاورزی و گلپروری.
نتیجه دیدی گفتمی: جای اینکه بری سر کار و زندگیت نشستی پست میذاری.
پ.نون: هواگرم است.
پ.نون: هوا همچنان گرم است.
پ.نون: شکلات بگیرن این سرعت مهیب نت را !
فعلاً باقی بقایت
سلام به همه
اگه یکی یه سالی یهویی از این گوشه دنیا گذشت.....
خودمم اسم بلاگسکای به گوشم خورد گفتم سری به خود خودم بزنم تو این سولاخی خاکگرفته.
این سالها راشهای وحشتناکی از خاطرات رو برامون به جا گذاشته. همهمون خبر داریم اما بازم اینجا میذارم. امیدوارم درد و رنجهاش فراموش شده باشه و فقط اینجا بشه اثری ازش پیدا کرد. فقط امیدوارم!!
بیماری اومد خیلیامون مردیم خیلیامون بد درد کشیدیم خیلیامون بد نگرانی کشیدیم خیلیامون بد و بدهای دیگه.....
دنیا رنگش عوض شد. میگم دنیا یعنی دنیا!ها! نه دنیای دورمون. هنوزم بدرنگه اما اونوقتا همه همیشه میترسیدیم. بدتر از اون همه از همدیگه میترسیدیم. همه از خودمون میترسیدیم.
همه قاتل بودیم بدون اینکه بدونیم. خدا میدونه قاتل چند نفر بودم وقتی که راست راست داشتم راه میرفتم و هیچیم نبود. حس اینکه یه بمب گرد سیاه سنگین با فتیله روشن دستته و میدیش دست یکی که یا تو بغلش بترکه یا بده دست یکی که اون بده دست یکی که اون بده دست یکی که آخرش تو دست یکی بترکه.
یه بغلی بگیر بده بغلی کثافت که خدا میدونه گریبان چند نفر رو گرفته..........
زندگیها کوچیک شد، سفرهها کوچیکتر. صبح پامیشی میبینی سفرهت نصف شده فرداش میبینی همون نصفه سوراخ شده فرداش میبینی اون سوراخا زیاد شده فردا صبحش میبینین همون نصف سوراخسوراخ باز نصف شده. ما همگی بازیگرای یک تراژدی سیاه سیاه سیاه بودیم..... هستیم. صورتهای بعضیا حتی با سیلی هم سرخ نموند.
بذارین یه آماری بدم که چند سال بعد اگه اینجا مونده بود و اومدم بشه بهش رجوع کرد. امیدوارم که خندهدار باشه اون موقع.
نرخ یک دلار آمریکا معادل پونصدهزار واحد پول ایرانه شونزده هفده برابر شده از ۸ سال پیش وپنجاه برابر۱۲ سال پیش.
نرخ آشغالترین ماشین که با قوطی کنسرو هم رقابت نمیکنه (اینجا الآن بهش میگن پراید) سه میلیارد و پونصد میلیون واحد پول ایرانه. یه عدد ده رقمی. چند روز پیشا فیلمشو دیدم که با فرغون تصادف کرده له و لورده شده! اصلنم فیک نیست جدی جدی.
این عدد یعنی یه آدم معمولی با حقوق مصوب اداره کار حدود پنج سال هیچی نخوره هیچی نپوشه هیچکار نکنه فریز بشه تا بتونه یکیشو بخره البته با نرخ امروز! اینم بگم که با نرخ تورم امروز(۵۰٪ اقلاً) نرخ ایشون قاعدتاً بعد از پنج سال باید حدوداً بیست و هفت میلیارد واحد پول شده باشه. یعنی باز فریز شو برو ببینم چی میشه. البته الانشم باید قرعهکشی بشن نصف پولشو بدن صبر کنن ببینن چند سال دیگه نوبتشون میشه بتونن بخرنش.
دیگه جونم براتون بگه خرید خونه؟ برا یه جوون؟ یه شوخی لوس شده. دیگه کوچیکترین خونه رو باید چهارده سال فریز بشی که به نرخ امروز بتونی بگیری یه لونه موش! فککن؟؟؟!!!
سه نفر بخوان برن بیرون شام یه چیزی بخورن چهارپنج میلیون واحد پول باید بدن یه چیز معمولی بخورن.....
بقیشو دیگه نمیشه نوشت اینجا. اینایی که نوشتم رو همه میگن جرم نیست. یه چیایی هم هست که بخوام بنویسم تشریفم رو میبرن جایی.
با این حال زندگی جریان داره. بعضیا میگن میخندن یه وقتایی با هم خوش میگذرونن.
آدمیزاد چیز پوستکلفتیه.
الآن شکر خدا دوتا دست دارم دوتا پا چارتا چشم چندتا دونه مو. نمیدونم اونوقت که اینو یکی میخونه چه شکلی باشم احتمال زیاد چندتا دونه مو کمتر شده. امیدوارم بقیه کمتر نشده باشه. اگه باشم.... اگه هنوز باشم.
حالمم خوبه. میگم که آدمیزاد پوستش کلفته یه دلیلش همین که الآن گفتم.
کاش یکی بیاد بگه منم حالم خوبه...
یکی میگفت داریم تو تاریخی زندگی میکنیم که هم زیرمون خط میکشن هم هر دفعه تو امتحان میایم!!
پ.نون ۱: جهت ثبت در تاریخ عرض میکنم برای اولین بار بعد از جنگ دوم جهانی یه بیس نظامی عموسام موشکبارون شد اونم از وسط ایرون، حالا جوابش کولاکه! یانکیه پررو پررو میگه اصّنم درد نداشت!!
پ.نون ۲: نیازی به تلافی عمو نیست، خودمون بلدیم چهارصد پونصد نفر از خودمونو کشته و زخمی کنیم.....
پ.نون ۳: خدا به خیر کنه، موندم سؤال بعدی چی میتونه باشه.....
آقا چند شب پیشا خواب میدیدم با ممد و مصلح و ابول و چند تای دیگهشون رفتیم اسکی! آقایون دلجوانان پاتال تمام! هرکدوم داشتن برا خودشون یه سازی میزدن!
این ممد که نشسته بود برا خودش گوشه دفترش گل و بلبل نقاشی میکرد میگفت عاشق شدم اسکیم نمیاد!
مصلح با کلاه و اوور و عینک و دستکش سعی داشت زیر زبونشو بکشه ببینه طرف کیه. بش میگم دیوونه با این دکوراسیون، زید که هیچ، اسم معلم کلاس سومشم بهت نمیگه کیه!
مجید میگه مسخرهش رو در آوردین دیگه! یه بار اومدیم اسکی ها! (اسمش مجدوده! باورتون میشه؟ بهش میگیم مجید. باباننهش هزار سال پیش چی پیش خودشون فکر کردن اسم کاردستی رو گذاشتن مجدود؟؟ لابد مدرسه نبوده فکر کنن این میره مدرسه همکلاساش بهش میخندن! برا همین ما بهش مجید میگیم. خیلی هم پسر گلیه و انرژیک فقط کاش این ریششو کوتاه میکرد!
ابول به هیچکی خبر نداد سوار شد ده تا معلق زد شل و پل افتاد. فکر میکنه همه چی مثل شعر گفتن راحته!
میدویم طرفش جمعش میکنیم از پخش، بهش میگم حاجی تو.... میگه حاجی بیحاجی ولم کنین جلو در و داف افت داره!
سید احمد دم در ایستاده با یه استایل عاقل اندر بربچ خاصی میگه کلید نزده استارت کردی میخوای گوله برفی هم نشی، بهمن؟
آقا دردسرتون ندم تا صبح اونقدر خواب اسکی رو برف و چمن و آب با این انجمن شعرای حالی به حولی رفتم که صبح خیس آب و عرق بیدار شدم تمام وجود کوفته گردنمم شدید بسته و دردناکه! تا وسط پشتم ماهیچهها اسپاسم ولکن هم نیستن.
میخوام بخوابم نمیشه میخوام بشینم نمیشه.
شیطونه میگه بخوابم یه پس گردنی آبدار به هرکدومشون بزنم!
این مصلحه یه شعری گفته بود در مورد عضو و روزگار و بنیآدم، الآن درست گرفتارش هستم، گردنم بسته چارستونم از هم در رفته اشتها ندارم دست و پام تو هم گره میخوره جدول ضربم یادم رفته :)
فکر منو نمیکنین نگران آرتروزاتون باشین! آخه یه مفصل چند صد سال میتونه بی گریسکاری کار کنه؟ هان؟
این آقای سیلیکونی هست که شلوارش سوراخسوراخه دستاشو میندازه دور فنجون و با یه حال خلسهای غرق لذت و آرامش چشاشو میبنده! از اینا دیدین؟ بهش میگن Mr.Tea همکار منه همینجا نشسته و با چشای بستهش به ریش من میخنده که مشغول کار هستم.
گاهی فکر میکنم اگه آدم مثل این راحت بود چقدر خوب بود، همیشه خدا با یه لبخند ریلکسی کنار فنجون لمیده و دنیا به هیچجاش نیست.
امروز داشتم نگاش میکردم دیدم اصلاً هم جالب نیست یکی از اینا بودم! این بنده خدا رو میز من خوشبخته! بقیهشون یا ته کشو دمرو افتادن یا روزا شلوارشونو پر چایی میکنن میذارنشون تو آب جوش!
والللا!!
نتیجه غیر اخلاقی مرتبط: هرکی خوشبخته بنا نیست تهش نسوزه.
نتیجه اخلاقی غیرمرتبط: نوشیدن روزانه سهچارپنج تا ماگ چایی برای سلامتی آی حال میده، آییی حال میده.
وقتی میبینی اون چیزی که تا الآن بهش مطمئن بودی و پاش وایساده بودی از بیخ اشتباه بوده
پ.نون: بازم خدا رو شکل که فهمیدم اشتباه میکردم...
نه هم نیارید پذیرفته نیست! همین که گفتم! پ.نون خر است خیلی هم!
پ.نون شبها از حدود یازده و خوردهای با دمپایی میرود در دستشویی و آنجاها مسواک هم میزند و خودش را در آینه چند جور میبیند بعضی وقتها شکلک هم برای خودش در میاورد. این کارهایش تا حدود یازده و نیم طول میکشد بالاخره.
بعد میرود که بخوابد. پایش که به تشک میرسد یکهویی میستر هایدش گل میکند اما به روی مبارک نمیاورد و خیلی جدی انگار خیلی کارهای مهمی دارد موبایلش را با دو تا دست میگیرد جلوی دماغش و به هزار سوراخسمبه سرک میکشد. خیلی وقت بعد نگاه میکند به اون ساعته که هست بالای صفحه و میبیند که اون ساعته اخمایش تو هم میباشد و دارد عصبانی روی ساعتش نگاه میکند و نچ نچ میکند!
پ.نون هم عصبانی میشود و کورمال کورمال سیخ شارژر را پیدا میکند و موبایلش را عنایت مینماید و هی غلت میزند که بخوابد خیر کله اش.
همیشه خدا هم خدات تا آلارم و زنگ و تله خرسی و شوک الکتریکی را جاخالی میدهد و هی میخوابد...
بعدش هم همه اش کارهایش تمام نمیشود پس عصبانی و غصه دار میشود و همه اش چون کارهایش تمام نشده پولدار نمیشود پس عصبانی و غصه دار میشود و همه اش چون پولدار نشده است چیزهایی که لازم دارد ندارد پس عصبانی و غصه دار میشود و هی از اینها تا شب ساعت یازده اینها.
پ. نون هر روز از وقتی که بیدار میشود تا قبل از ساعت یازده و اینا که میرود داخل دستشویی به خودش میگوید هرکس ساعت یازده و نیم نخوابد خر میباشد و خیلی فحشهای بدبد دیگر. اما تا چشمش به تشک میافتد آقای هایدش هی گل میدهد!
حالا هی بگویید خر نمیباشد!
اصلاً یازده و نیم خر است اصلاً تشک خر است اصلاً موبایل خر است اصلاً تیم کوک هم خر میباشد! اصلاً اکبرگوگل و ماشالا اینستا و مظفر تلگرام هم! اون واتساپ گور به گور شده هم که اسمش یادم نیست هم است!
امضا، خر
بچگیا ته حیاط یا حیاطخلوت مرغ و خروس و گاهی کفتر داشتیم. البته کفترا آزاد بودن میپریدن لب بوم از همدیگه دلبری میکردن که فعلاً مورد بحث الآنم نیست.
صحبت سر مرغهامونه
این شیطونا یه سری یاد گرفته بودن برن تو لونه خالی کفترا تخم بذارن!! باور نمیکنی! مرغ که قرار نیست پرواز کنه، حدود یک متر و نیم دو متر میپریدن بالا تا لونه کفترا و تخمشونو اونجا قایم میکردن.
مونده بودم چجوری شده اینا چند وقته از تخم رفتن. همیشه روزی چندتا تخممرغ داشتیم یهو تموم شده بود.
طی یه عملیات جاسوسی و تعقیب و شنود، مچشونو حین ارتکاب جرم گرفتم!!
خلاصه صندلی گذاشتم رفتم بالا رسیدم به یه گنج بزرگ تخممرغ! آی کیف داد! آی حال داد!! بیشترش برای اینکه دست این وروجکا رو خونده بودم :)
از این کار خودم یاد اون مرغا افتادم. اومدم یه جایی که هیچکی نمیاد و نمیره برا خودم دارم تخم میذارم :))
تا تخمی دیگر روز و روزگار به کام
:))
ارادتمند پ.نون
خوب دیشب هم یلدا بود.
اگه میخوای اعتراض کنی هم بکن من به قدر کافی گوش برای شنیدن دارم. گوش میکنم...
به نظر من یلدا یه شبه با این خصوصیت که خیلی از شبهای اون ور سالی بلندتره و یه خورده از شبهای دور و برش.
یه رسم هم هست که اون شب دور هم جمع بشن و شبنشینی بکنن و بگن و بخندن. خیلی هم رسم خوبیه. دوسش دارم.
اما یه چیو خوب نمیتونم هضم کنم، اونم اینه که تبریک و اینهمه داداردودور و ایییییین همه مخارج و به حساب، بولد کردن داستان برا چیه؟ واقعاً چرا این چند ساعت باید یه مملکت رو به هیجان غیر عادی برسونه که تو شبکههای اجتماعی داریم میبینیم؟
فرض کن تولدها، نوروز و عیدهای مختلف، دیگه دیگه... سالگردهای اتفاقات مهم، روزهای بزرگداشت اشخاص مهم مثل پدر و مادر، حتی روزهای منسوب به حرفههای مختلف هرکدوم یه وجه تبریک و شادباش دارن اما تبریک برای رسیدن یلدا به خوردم نمیره! شاید برای اینه که اینجور تبریکها چندسالیه که مد شده و به گوش من ناآشناست.
اگرچه این دوره و زمونه هیچی غیر محتمل نیست، وقتی از جشن تعیین جنسیت جنین تا سیسمونی و اولین دندون و اولین پیپی سلفکنترلد کودک مد شده، (باز خوبه جشن از اول اول شروع نمیشه! فککن!!!) یلدا که سهله!
آقا اصلاً من حرفمو پس گرفتم! ««« یلداتون مبارک »»»