وقتی کلاس سوم بودم فکر میکردم سختترین کار دنیا حفظ کردن شعر "باران" کلاس چهارمه!
آرزو میکردم هیچوقت کلاس چهارم نرسه :)
همیشه همین بوده از این به بعدشم همینه، پس نگران چی هستی؟
یه سیکل تکراری تکراری تکراری عین دوچرخه!
سرشاخهها را میبینی که رنگ و بوی نشاط بهاره را به خود گرفتهاند؟ هرسال مثل این روزها همین است.
چقدر گیاه آدم مصمم و یکدندهایست. باید با او دوست شوم. یکی از همین روزها...
پیادهروها پر آدمهایین که وقتی میگن دوستت دارم دروغ میگن و آدمهایی که راست میگن ولی کسی باورشون نمیکنه.
بچه با دوستانش دعوا کرد. کتککاری کردند. زمین خورد. همه لباسش خاکی شد. بقیه همه کتکش زدند. لبش خونی شد.
گریهکنان به خانه برگشت. زنگ زد. مادرش در را باز کرد. بغض بچه ترکید. مادر هم کتکش زد به جرم گریه، خاک و خون.