چقدر خوشبدحالم این روزها، چقدر خوشبدبختم.
خوشبد شده هر شب و روزم.
میدانم تقصیر خودم است لطفا!!!
روزهایی که...
بزرگترین نگرانیها، پارگی سر زانوی شلوار مهمانی و شکسته شدن پنجره همسایه عصبانی بود و بزرگترین گنجها، تخمهای لالهعباسی توی قوطی استوانهای فیلم و کفشدوزکهای توی قوطی کبریت بود و بزرگترین امیدها، گرفتن عیدی نوروز و یافتن جای نگهداری شکلاتهای پدربزرگ و پیدا کردن بچهگنجشکهای جیکجیکو در مخفیگاه بهارانهشان...
کات... خسته نباشید.
پ.نون: مرا ببخشید اگر به بازدید نمیآیم، یا میآیم و چیزی نمیگویم، ببخشید اگر خانهام بوی نا میدهد، اگر روشنی همیشه را ندارد. شاید چیزی گم کردهام. خودم هم درست نمیدانم. نگرانم نباشید، چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند.
من ماندم و غم...... من مان....غم............م..م....غم..............م....غم
غم
پ.نون:
یک اسکله چوبی سالخورده لجنگرفته برای پهلوگرفتن لنج مهجور و از کارافتادهای با نام عجیب.
...........ــــــــــــــــ\|........._____________.......\/......______.......\||/......._________
یه بیل، دو تا ، سه تا ، چار تا، سنگین میشه سینه.
پنج تا، شیشتا، هفتتا، تاریک، همهجا تاریک وسط ظهر.
هشتتا، نهتا، دهتا، بیستتا پنجاهتا، تنها نیستم.
منم و چندهزار ساعت نوار ضبط شده درست اینجا.....
اما جام تنگه، سینهم تنگتر.
پ.نون: از یه دیوونه وحشتزده چه توقعی داری؟ دیوونه که ترس نداره خودشم میدونه.
دوباره همون کلاه همیشگی سرم رفت :(
یک ساعت نشستم یه پست درست کردم خیر سرم. ازش هم خوشم اومده بود. حالا!
من خنگول عادتا با همه درصد گاگولیت بالایی که دارم کپیش میکنم که اینطور نشه این دفعه باز یادم رفت :( پرید همهش پرید. چقدر برا خودم این وسط هنر پاشونده بودم، گلابپاش!!
حالا هرچی! اصلا چرت و پرت، دلم میخواست بمونن. حرصم گرفته خوب! گفتم تو رو هم تو حرص خودم شریک کنم.
این پستم ارزش دیگهای نداره.
پیاس: من خرم من خرم من خرم ، بقیهشم نمیگم از شدت مأخوذیت به حیا!
ببخشید یه مدت نبودم یه مدت هم نخواهم بود.
برمیگردم...
اونوقتنوشت:
سلام. برگشتم اما هنوز قرار نگرفتم! :)
اونهایی که بدون گودر بهم سر میزنن اینو میبینن.
قرار که گرفتم ادامه میدم. امیدوارم به زودی...
امشب سه تا پست گذاشتم به چه معنیداری!! هر سه تا پریده، اعصاب معصاب قاطیه.
سلام خوبی؟ چه خبرا؟
قربانت خوشحال شدیم شب به خیر :)
پینوشت۱: کیمیگه به این نمیگن پست ها؟
پینوشت2: ببین کرم از بلاگسکایه! یه پست گذاشتم در مورد دانشگاه پرید، یه پست گذاشتم در مورد مسائل اجتماعی پرید، یه پست نوشتم در مورد غرغر پرید حالا چرا همون اولی رو هی تکرار نکردم تا بشه اونم همینطور الکی! بعد بین این همه مطلب تصمیم گرفتم مزخرفترین پست قرن رو بذارم این یکی گرفت!! تو رو خدا کرم از خودش نیست؟ این نمیخواد من یه پست مثل آدم حسابی بذارم!
گرگی را میشناسم.
خیلی مؤدب، زیادی مؤدب.
از گله گوسفندها هم معذرت میخواهد، وقت شکار.
گاهی موهایش را شانه میزند، شعر هم میگوید،
شبها بر بلندیها به صدای بلند میخواند.
بعضی وقتها برای قاصدکها قصه میگوید از آرزوهایش، بچگیهایش.
گرگ خوبیست، مقید به اصول.
هیچ انسانی هیچوقت برق دندانش را ندیده است.
با اینهمه او گرگ است، نزدیکش احتیاط دارد.
شبها هر شب خواب میبیند،
خواب خونآشامی تشنه، سرد، دوستداشتنی.
بعدالتحریر:
اصلا قصد نداشتم شعر بگم اما انگار شبیه یه شعرگونه شد! اصلا نمیخواستم پست جدید بذارم اما انگار شبیه یه پست شد. خودش اومده منم اینجا پناهش میدم. تو هم زیاد جدیش نگیر. گرگه رو میگم. رفتنیه امروز یا فردا یا یه روز دیگه...
خاطرات گرگ:
امروز هوا خیلی گرم است کاش میشد آبتنی کنم. از شکاربان در روز حیا میکنم.
در این محل مقادیری حرف دل دفن شده است
بعدالقیچی: شاید برای نوشتن دلتنگیهام یه وبلاگ دیگه درست کردم.
اینجا انگار برداشت نداره.