بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

سلام خوبی؟ چه خبر؟


توئی که به هر سودا که بخش هِشتی بهره بردی


توئی که از توشه‌ی مالباخته باخبری 


توئی که شرر اندر شرر با لب دوخته بر دل سوخته می‌افکنی و دم بر نمی‌آوری



حالت خوبه؟ قربانت سلام برسان...



پ.نون:


کلمه‌ها و ترکیبهای تازه :)


سودا : داد و ستد، خرید و فروش، تجارت

هشتن: گذاردن، قرار دادن

بخش هشتن: شرکت کردن، سهم گذاشتن

توشه: دارایی، موجودی

شرر: شرار، شراره، جرقه، کنایه از آتش و شعله


نتیجه‌ی اخلاقی: چرت گفتن که کنتور نمیندازه! قربانت! سلام برسان :)


57٪


چند روز دیگه با همین سرعت پست بذارم معلوم می‌شه چقدر خل شدم.


فعلا حدود 43٪ به بالا تأیید شده، تا ببینیم...



گرگ می‌گه این چند روزا دارم ازت می‌ترسم نکنه شب بیای بالا سرم بخوریم!! دندونامو نشونش دادم و گفتم شب درو از تو قفل کن! خیال کردی من ماههای اول که اینجا بودی چیکار می‌کردم؟



باید امشب بروم


دلهره‌ای گرفتارم کرده است یا استرسی یا فکر و خیالی یا اضطرابی شاید هم جنی شده باشم هرچه که اسمش باشد باشد، گرفتارم کرده است آرامم نمی‌گذارد.


چاره‌ای برایش سراغ ندارم جز اینکه بنویسم بدون هدف. هدفی سراغ ندارم که نشانه‌اش بروم. فقط می‌دانم که باید بروم مثل راه رفتن در مه در یک گرگ‌ومیش غروب جایی که نمی‌دانی کجاست و به کجاست. همینقدر معلوم است که اینجا نباید باشی وقتی که شب می‌رسد.


دنیایم تنم را به خود گرفتار کرده و روانم را از خود می‌راند. چه جدایی آزارنده‌ای. شاید اگر بپذیرم و بروم آزاری هم در کار نباشد مثل رانده شدن پروانه‌ای از پیله کهنه و دریده. ناچار به تجربه هستم.


فقط باید بروم و بروم.


رفتن شاید خود هدف باشد. مگر همه‌ی ما در همه‌ی عمر چه می‌کنیم، غیر از اینکه می‌رویم و می‌رویم و از رسیدن وحشت داریم؟ دلخوشیهایمان را در میان‌منزلها می‌جوییم که هر روز می‌گذاریم و می‌رویم.


اما این دوگانگی.... نمی‌دانم.





تو


من خوشگلترم یا تو؟


                             پیشونیتو ببینم..........



پ.نون: بدون شرح


آسایشگاه


کسی یه آسایشگاه روانی تر و تمیز سراغ نداره؟


جایی که آدمو ببرن بخوابونن، زنگای ورزش یه ژاکت تر و تمیز تنش کنن، زرت و زرت بهش آمپولای تقویتی بزنن.


درختای بلند و پرسایه‌ی چنار و گردو همه‌جای باغشو پر کرده باشه. نیمکت و چمن و گل و پرستار همه‌جاش کاشته باشن.


اتاقهاش تمیز و دلباز با پنجره‌های یک‌تیکه رو به باغ. نرده‌های فرفورژه برای اینکه خودمونو پرت نکنیم بیرون نفله شیم. همه‌جای تو سفید و بوی مواد ضدعفونی. گلای مصنوعی کنار ایستگاه پرستاری. آب‌سرد‌کن گنده وسط راهرو.


عکس پرستاری که انگشتش رو دماغشه و من براش سیبیل کشیدم.


صدای نعره‌های از ته جگر که گهگاه از یه جاهای نامعلومی میاد.


کارتون تام و جری، فوتبال جام باشگاههای اروپا و پیپ با سیخ و سه‌پایه‌ی مخصوص تمیزکردنش.


پیژامه‌ی گل‌گلی با گلای ریز خیلی نرم و لطیف. قرصهای رنگ و وارنگ که بعضیاشون رو صبح می‌خوروننمون بعضیا ظهر بعضیام قبل از خواب.


پسر باغبون با یه دسته گل که تازه چیده.


صبح‌بخیر امروز چطوری؟


ظرف ژله که یواشکی از یخچال توی آشپزخونه کش رفته باشم.


دم‌پاییای ابری لاانگشتی پت و پهن که صدا نمی‌ده و برای کش‌رفتن خیلی چیز خوبیه.


هم‌اتاقیای دیوونه‌ی بی‌آزار خوراک منچ و تقلب.


.

.

.

کسی سراغ نداره؟ :(


فرازی از دفتر خاطرات یک دختر خانوم هجده و نیم‌ساله


مادر، روز اگر بچه‌شو کتک هم بزنه نصفه‌شب لحافو روش مرتب می‌کنه مبادا بچاد. 



خدای من این هدیه رو کاش بین بقیه هم تقسیم می‌کردی.




پ.نون: چیه؟ فکر کردی نمی‌تونم پست رومانتیک دخترونه بدم؟ :)



روح



اعتراف می‌کنم که از بچگی به روح اعتقاد داشتم.... صحبتی نیست؟ 


خواستم بگم کلا در خدمتیم.





هاپو


مدینه‌ی فاضله‌ای وجود خارجی نداره عزیز من، تخم دوزرده هم دروغه، خر هم خودتی و من دوتایی!



خرت و پرت


کیسه‌بوکسی که یه مدت تو انبار مونده و خاک خورده باشه هرقدر فرنگی هرقدر جنسش خوب با مشت یه دختربچه پاره می‌شه. حواست هست؟


کفشهای پارسالی رو که می‌خوای از کمد درآری اول باید واکسش بزنی.


اولین نون خشکی که اومد سرتو از پنجره بکن بیرون بهش بگو آهای یارو! کفش و کیسه بوکسم برمی‌داری؟


شاید برداشت.


شب و روز من


من، در، کوبه.... من، در، کوبه،... من، در، کوبه،... من، در، کوبه،... من، در، کوبه،... 


م ن  د ر  ک و ب ه ....  م د ن ک ر و ب ه....  م د ک ن و ر ب ه.... م د ک و ر ب ن ه ....


د م ک ب و ن ه ر....