بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

بابونه

یک گل میباشد و ارتباط خاصی با این وبلاگ بخصوص ندارد!!

از کرامات شیخ ما اینست


بییییب بییییییییییییییب بیییییییییییییییییییییییییب بییییییییییییییییییییب بییییییییییییییییییبب بییب بییب بیییییییییییب بیییب ؟


اونوقت آپ کردنم به چی می‌ره؟


کرم که شاخ و دم نداره، عرض و ارتفاع هم! فقط یه طول داره  :)


اگه مریخی باشی می‌فهمی چی می‌گم!



پ.نون: بیییب بییییییییییببب  بیییییییییییییییییییییییبببب 

           دلم نیومد اینا رو نگم جرأتم نکردم سانسورشون نکنم!


مزخرف


آدم چیز مزخرفیه اگر......


دارم روی این قضیه فکر می‌کنم.


تمام فاکتورهای مزخرف بودنو ناخودآگاه تو خودم جمع کردم. شدم خوکچه هندی آزمایشگاهی خودم.


کسی حاضر نمی‌شه اینهمه مزخرف باشه در آن واحد :(


مثل دانشمندی که واکسن اختراعی خودشو اول به خودش می‌زنه.


امیدوارم یه روز نتیجه تحقیقاتم رو مقاله کنم. این فاکتورها رو هم بایگانیشون کنم...


مثل هر آدم دیگه‌ای منم بدم میاد از چیز مزخرف، چیز خیلی مزخرف، چیز کاملا مزخرف!!



عاقبت


گرگه این روزا همه‌ش زیر لب غر و لند می‌کنه، به من چپ چپ نگاه می‌کنه. خیلی کم حرف می‌زنه اگه هم بزنه یا بله هست یا نه.


اگه دیدی یه روز نیومدم بدون گرگ منو خورد! گرگه دیگه حالا از نوع با فرهنگ و با ادبش! گرگ می‌دونی چیه؟ گاف ر گاف با تعدادی دندون تیز دوتا گوش و مقدار زیادی موی بلند خاکستری و سایر مخلفات...



عروسک خیمه‌شب‌بازی



آدم با طنابهای نامرئی به روزمرگیش گره خورده. روزمرگی چیز خوبیه واقعا! وقتی مجبوری ازش جدا باشی اونم یه مدت طولانی دلت براش تنگ می‌شه.


بندی به شغلت، بندی به تفریحت، بندی به دوستهات، بندی به سوپر سر کوچه‌ت، بندی به اون یارویی که بعد از ظهرها توی پیاده‌رو می‌بینیش و نمی‌دونی چکار می‌کنه، بندی به نت‌گردی، دوستهای اون ور خط، استامبل آپن، فیس‌بوک و کلیپهای صدتا یه غاز، بندی به پیتزا و سیگار یعد از اون، بندی به قبض و اجاره، به بحثهای سیاسی مفتکی مردم کوچه و بازار، به قصاب با اون پیش‌بندی که آدم رو یاد قصابها می‌اندازه!  به زنبورهایی که آدم نمی‌دونه باید بترسه یا دوست‌داشته باشه، به پیچهای دستگیره در سرویس که هرچندوقت یه بار شل می‌شن، به شیر آشپزخونه که چکه می‌کنه، به دربازکن برقی که کار نمی‌کنه، به مالیات، به نتیجه کنکور برادرزاده، به مأمور قرائت کنتور که همیشه از قیافه‌ش یاد هنرپیشه‌های کمدی می‌افتی و جلوی خنده‌ت رو می‌گیری و به کلی چیزهای تلخ و شیرین دیگه.


وقتی همه این بندها یه دفعه پاره می‌شن آدم ولو می‌شه توی یه دنیا که به شدت لق می‌خوره. انگار به جای دیگه‌ای تعلق داره و همه‌چیز و همه‌کس اینجا لیزه و دستش به چیزی گیر نمی‌کنه. با همه اینها به همه سلام می‌کنه و ادای آدمهایی رو در میاره که دور و برشن. اونها هم جواب می‌دن انگار نه انگار که اینهمه بند از سر و کول این ول و آویزون داره دنبالش کشیده می‌شه....


این جور وقتها آدم باید حوصله کنه و یکی یکی بستگیهای سابقش رو دوباره گره بزنه شاید نتونه همه رو اما اکثرشونو می‌شه. فقط حوصله، اراده، سکوت و لبخند.




تبلیغات به ضرب تخماق


اعتقاد متقن دارم که بیش از نود درصد حال ناخوش و استرس و چه و فلان و این‌حرفها از داخل ذهن آدمها به وجود میاد و بقیه‌ش زائیده اتفاقاتیه که بر سر من و ما و جامعه می‌آد. اگرچه این اعتقاد کلا در حیطه اعتقاداتم می‌مونه و اجرایی نمی‌شه که بتونم خودم مدیریتش کنم.


یه روشش اینه که آدم خودشو بزنه به یه راه دیگه و به روی خودش نیاره. اقلا مرتب به خودش گوشزد نکنه که من اینم و لاغیر! در همین راستا پست قبل نباید همینطور سرپست بمونه....



یه کار نسبتا جدیدی که سالهای اخیر مد شده و آفت من و شاید همه مردم موبایل‌به‌دست شده این تبلیغات اس‌ام‌اسیه واقعا جدا!!!


حتما همه‌مون درگیرش هستیم کم و بیش، مثالهاش هم بی‌شماره که نصف شب یا وسط روز وقتی حسابی درگیر هستیم یا منتظر یه مسج جدی واجب هستیم پیامک میاد که بدو بدو شورت‌لاستیکی گلک‌قشنگه رسید با طرح سیندرلا!! آدرس خیابان فلان فروشگاه اله.


بازه تبلیغات هم اونقدر گسترده هست که بیا و تماشا کن.....


تور یک‌هفته‌ای تایلند با قیمتهای باورنکردنی....

خرید اقساطی پورشه مدل سال......

پودر بهداشتی لطیفه بدون سوزش و خارش با اثر حیرت‌آور...

کلکسیون تابستانه پالتو و بارانی مد امسال آلمان....

اجرای سریع اسکلتهای بتن مسلح با استفاده از سیمان و شن اصل انگلیسی.....

دکتر ماندانا پالازیان متخصص ناباروری.......

تخلیه فاضلاب با یک تلفن........

گوسفند زنده تحویل درب منزل با قصاب مجرب آقا و خانم......

مهد کودک گلهای زندگی با شرکت قلقلی و عموپورنگ........

توپ لاغری تضمینی ربع‌ساعته چهل و سه کیلو بدون برگشت.............

مشاوره املاک و مستغلات بدون درد بدون خونریزی.....

تصویربرداری و عکاسی مجالس جشن و ترحیم با ارسال تضمینی به یوتیوب و سایر سایتهای معتبر جهانی. ما شما را معروف خواهیم کرد و هنر شما را به جهانیان خواهیم شناساند....


جوری که آدمی که نمی‌دونه سرسام رو با کدوم جیم می‌نویسن رسما حاضر می‌شه آیفون چهار دومیلیونیش رو بکوبونه وسط دیوار روبرو جون خلاص.


یه مرتبه که واقعا به تنگ اومده بودم تلفن زدم به یکی از همین شماره‌ها و گفتم ببخشید من یه سؤال دارم از حضورتون، جواب شنیدم که بفرمائید در خدمتیم. گفتم ببخشید شما سفارش این تبلیغات رو به کجا می‌دید منم لازمش دارم. بعد از کلی لطفا صبر کنید و دیلینگ دیلینگ و الو یه لحظه و فوروارد به این اتاق و اون اتاق یه نفر با اکراه شماره رو بهم داد.


زنگ زدم به اون مؤسسه تبلیغاتی و بعد از گذروندن همین مراحل گوشی یه لحظه و دیریریم دیریم و از اینا یکی جواب داد بفرمائید، امرتون؟ گفتم ببخشید خانوم من حاضرم یه مبلغ، هر مبلغی که بفرمائید بابت حق‌الزحمه شما بپردازم اما راهنماییم کنید که چطور می‌شه دیگه بهم از این تبلیغات نیاد، من دلم می‌خواد که از هیچکدوم از این رویدادهای مهم مطلع نشم!


می‌دونین جواب چی بود؟ گفت غیرممکنه!! این پیامکها روی یه قاعده کلی مثلا توی این رنج شماره برای یک عده فرستاده می‌شه و اصلا امکان نداره یه نفر نخواد!!  :(


ظاهرا این اطلاعات جزو کتگوری آشهای کشک خاله دسته‌بندی می‌شن که بخوریم نخوریم پامون هست. در نتیجه تصمیم گرفتم از اون به بعد اقلا اعصابم رو روش نذارم و به سرعت مثل اینکه آدم شب به شب آشغالها رو می‌ذاره دم در با کمال احترام تور آقای فلان و مطب خانم فلان و مغازه حاجی بهمان رو بذاره توی پیاده‌رو. انعام مأمور زحمت‌کش شهرداری هم فراموش نشود والا بد می‌بینی هااا!!!!! گفته‌باشم!




پی‌نوشت : داستان که طلبتون باشه، به محض غلیان مجدد حس چرت و پرت نویسانه خدمتتون معروض خواهم داشت به امید ایزد منان.


یه ده زورکی بهارانه


سلام


از همکاریتون توی همنوشت خیلی منبسط شدم! الهی که همنوشتتاتون پربار،  جیبهاتون سرشار و پایه‌های میزهاتون استوار یا حتی تیمسار باشه بی‌حرف پیش!


هذیون؟ کی؟ من؟ نه!! به این می‌گن روان‌پریشی غیر مسری خیالتون راحت...


پریروزا به شاگردام می‌گفتم خلاصه ببخشید این ترم بهاره اونقدر کوتاهه که با جبرانی و وقت اضافه هم نمی‌شه پوششش داد. ایشالا ترم آینده درست مطلب رو شرح و بسط می‌دم قشنگ یاد بگیرین D:


طفلکیا رنگ از رخساره‌شون پرید! یکیشون گفت این دعای خیر بود یا نفرین؟


بهش گفتم اگه یه نفر درسیو پاس کرده بود دیگه حق نداره پا بذاره تو کلاسش؟ اینجاشو یاد نگرفتی خوب ترم دیگه بیا بشین یاد بگیر.


نظام آموزشی ما حکم می‌کنه که بخون تا ده بگیری بعد ببند و بذار بپوسه. اگه به خیر گذشت که چه بهتر اگه نه خدا پدر پارتی رو بیامرزه بتراش تا برسی.



اینجوریشو دوست ندارم...

                                    واقعا می‌گم!


                                                         ارادتمند همگی - پ.نون




به یاد هم نوشت


دوستانی که از سری قبل با من بودن که خوب می‌دونن. یکی از جاذبه‌های توریستی وبلاگ بابونه همین هم‌نوشتها بود. جدیدا هم غیر از دوستمون بهاره نفر اضافه نشده و هرچی ریزش داشتیم متأسفانه. دوستان خوبی که اون موقع حسابی فعال بودن و تو کار رفت و آمد و الآن فقط وبلاگهاشون به یادگار مونده.


حالا اینجا دلم می‌خواد هم‌نوشت رو دوباره سر بندازم.


حتما دوستان قدیم که خوب یادشونه. دوستان جدید و کسانی هم که از این به بعد به جمع کوچک ما می‌پیوندن طبعا آشنایی ندارن و اینجا براشون تعریف می‌کنم که هم‌نوشت چی بود و چطوری اداره می‌شد.


سوژه هم‌نوشت یه موضوع بود که یا توسط من پیشنهاد می‌شد یا یکی از بر و بچه‌ها به من می‌گفت و من سوژه رو می‌ذاشتم توی پستی با سرفصل هم‌نوشت. معمولا خودم هم اولین مطلب رو در اون مورد می‌ذاشتم توی پست. بعد هرکدوم از دوستان که علاقمند بود مطلب خودش رو که در ارتباط با اون سوژه بود برای من کامنت می‌کرد و من اون مطلب رو به اسم خودش می‌ذاشتم توی پست. در نتیجه یک پست با یک سوژه داشتیم که مرکب بود از اثرات همه بچه‌ها و معمولا هم چیز بامزه و خوبی از کار در می‌اومد.


حالا سوژه می‌تونست یه مسئله اجتماعی، طنز، انتقادی یا هر چیز دیگه‌ای باشه. یادتونه یکی از هم‌نوشتها یه دونه عکس بود که پرسیده بودم داستانی که توی عکس جریان داره چیه؟


هرکسی از بچه‌ها با تخیل خودش یه داستان کوتاه براش نوشت که خیلی کار بامزه‌ای در اومد. اینجا یه شروعی می‌کنم. شاید نشه که به اونجاها برسه. آخه بلاگ من اون روزا ترافیک خوبی به نسبت خودم داشت. شاید روزانه صد دویست نفر میومدن و می‌رفتن. اینجور کارهای جمعی اگه جمعی نشه یخ می‌کنه.


حالا امتحان می‌کنیم. خواهشم از همه دوستانی که دست به قلمی دارند و پیش من میان اینه که اگه علاقمند باشن حتما یه چیزی توی پستهای هم‌نوشت یادگاری بذارن. از یک کلمه، عبارت، جمله تا انشا هرچی که دوست دارن اینجا ازش استقبال می‌شه.


من کامنتها رو بررسی می‌کنم اگه مطلب خاصی بود که بنا بود همفکری کنم  با صاحب کامنت انجام می‌دم و می‌ذارم توی پست.


امیدوارم همون حس و حال اون روزا رو بتونم مجدد تزریق کنم به وبلاگ.



                                                           ارادتمند- پ.نون

ته ته ذهنت چی می‌گذره؟


سلام


بسکه فعالم و فرصت توپ دارم هنوز نرسیدم به دوستانی که آدرسهاشون رو یه جورایی یادم مونده سر بزنم! بقیه بر و بچ پیشکش :)


حالا تمرینی دست گرمی برای خودم و بچه‌هایی که تصادفی میان اینجا چیز می‌نویسم تا یه بار برم به دوستان قدیمی سر بزنم سلامی عرض کنم!


من می‌گم وبلاگ چیز خوبیه برای اینکه آدم بتونه ته ته ذهنش رو عین یه کیسه اینجا پشت و رو کنه بعد بشینه با دوستاش توش رو بگرده ببینه آیا چیز جالبی گیرش میاد یا نه. بعضی وقتا آدم به چیزای بامزه‌ای برمی‌خوره که خودش هم اصلا نمی‌دونست اینا سالها اونجا تلنبار شدن.


اشکال قضیه هم اینه که بعضی وقتا یه کسایی آت و آشغالهای ته ته ذهن آدمو می‌بینن که آدم روش نمی‌شه جلوشون با کمتر از کت‌شلوار کراوات بگرده اونوقت فکر کن بیان جایی که نشستی با شلوار گرم و تی‌شرت آستین حلقه‌ای با دوستات تو یه مشت کاغذ پاره و کیسه نایلون گره‌زده و چیزای به درد نخور پر گرد و خاک وول می‌خورین! ضایعه دیگه نه؟


کیف این کار به ضد حال اون کار ده بر یک! حالا اگه بزنی به در بی‌خیالی و ته ته ذهنت زیاد چیزهای ناجوری نپلکن فکر کنم کیفش بچربه به اون قضیه.


یه راه دیگه هم اینه که کلا از بیخ انونیموس بگردی بیای و بری که برای من فکر کنم دیره چون اینجا برام یه جورایی خونه شده...


نمی‌دونم اینجا رو دوست دارم.


حالا!


                                                   فعلا تا همینجا

                                                         مخلصیم

                                                           پ.نون