-
من و لئوناردو - ادامه
12 اردیبهشت 1389 20:10
این بالا میذارم افاضاتم رو برای اینکه اونهایی که چند بار سر زدند و هی تکراری بوده ممکنه حوصلهشون نذاره پایین صفحه رو نگاه کنن. اگرچه اسم که عوض شد طبعا کسی پست رو بازش هم نخواهد کرد! علیالعجاله بالا نوشتم. اینقدر کار که از دست من بر میاد. پ.نون ۱ : باز انگار یه جای کارم عیب داشت. خواستم سرمه به چشم قالبم کنم زدم...
-
من و لئوناردو
9 اردیبهشت 1389 16:16
بچه که بودم چند سالی فلورانس زندگی میکردیم. بابام تاجر عطر و ادویه بود و از هند جنس میآورد و برای خودش یه مغازه بزرگ داشت. شعبهای هم در رم باز کرده بود و از این دوتا شعبه کل اروپا رو سرویس میداد. وضعمون خوب بود. با پسرهای وزیر وکیلها میپریدم و مدرسه اعیونها میرفتم. خیلی دنیای راحت و سادهای داشتیم. غیر از هوای...
-
ته ته ذهنت چی میگذره؟
6 اردیبهشت 1389 01:50
سلام بسکه فعالم و فرصت توپ دارم هنوز نرسیدم به دوستانی که آدرسهاشون رو یه جورایی یادم مونده سر بزنم! بقیه بر و بچ پیشکش :) حالا تمرینی دست گرمی برای خودم و بچههایی که تصادفی میان اینجا چیز مینویسم تا یه بار برم به دوستان قدیمی سر بزنم سلامی عرض کنم! من میگم وبلاگ چیز خوبیه برای اینکه آدم بتونه ته ته ذهنش رو عین یه...
-
بسم الله
1 اردیبهشت 1389 15:19
سلام دوستان من برگشتم ببخشید که یهویی رفتم و یهویی همهچی رو زدم ترکوندم اما همیشه این خونه رو دوست داشتم و دارم با خاطرات و بروبیاش. با محیط صمیمانه و بر و بچههای مهربون. هوش و حواس که نیست ماشالا اف چاردهه! وبلاگها تک و توک یادم میاد! خوب میشم :) بر و بچههایی که جدید سر میزنن تعجب نکنین من و دوستهام اینجا یه...